روزی شیخ به گشت و گذار در نت همی پرداخت و لکن سرعت اینترنت ایران به سرعت
الاغ پیر لنگ لوکی می مانست که کُره ای در شکم دارد و باری بر کول !
پس هیچ سایتی نبود مگر آن که تا لود شدنش شیخ چهار رکعت نماز همی گذاردی.
نوبت به لغت نامه دهخدا برسید . شیخ به انگشت تدبیر اینتر بزد و …
*بالا آمد آن صفحه ی نحس شوم *** دق دهنده ی مردم مرز و بوم*
پس شگفتی مریدان را درگرفت. شیخ را پرسیدند : یا شیخ این لغت نامه ای بود. این
دیگر چرا ؟
شیخ بگریست …
*لغتنامه مملو زلغات کهن و نو***چه ربطی داشت به سیاست و پو.ر.نو *
*که چنینش کردند پیلتر و مسدود *** گناه دهخدای ادیب دیگر چه بود ؟ *
و مریدان آنقدر بگریستند و نعره کشیدند تا تسمه موتورشان بسوخت