سقراط (حدود سالهای ۳۹۹ ـ ۴۷۰ ق . م)، پدر علم فلسفه، با نحوه تدریس
سوفسطائیان مخالفت کرد. سوفسطائیان، به شاگردان خود میآموختند که چگونه در مباحثات، به سوالات مختلف جوابهای زیرکانهای بدهند. سقراط شاگردانش را تشویق میکرد تا در دنیای اطراف خود، جستجو کرده و مطابق با ندای وجدان خود زندگی کنند، حتی اگر این کار، آنها را در جهت مخالف با حکام کشور قرار دهد.
مباحثات
سقراط هیچ اثر مکتوبی از خود بر جای نگذاشت، اما تعدادی از مباحثات وی با ساکنین
آتن توسط شاگرد معروفش
افلاطون (۳۴۷ ـ ۴۲۷ ق.م)و نیز
کسنوفون (۳۵۷-۴۲۵ ق.م) بطور مکتوب ثبت شدهاند. سقراط در حدود سال ۴۷۰ سال ق.م در آلوِپِکا متولد گردید. آغاز زندگی او مصادف بود با دوران شکوفایی عظمت و افتخار آتن که در همان زمان امپراتوری دریایی خود را بنا نهاده بود. در دوران جوانی، قدرت بدنی شگفت انگیز سقراط، همگان را به تعجب واداشت. قدرت تحمل او بسیار بالا بود، به طوری که در زمستان سخت، پا برهنه با یک جامهٔ معمولی راه میرفت.
هنگامی که بیست و چند ساله بود،افکارش متوجه مفهوم انسانیت شد. در آن زمان بیشتر تلاشهای فلاسفه و متفکران، درباره جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و ماده آصلی آن چیست. اما او اعلام کرد که باید جهان شناسی را کنار گذاشت وبه انسان بازگشت. او بیان میکرد که پیامهای مخصوصی از سروش غیبی دریافت میکند.
در کتابهای تاریخی آمدهاست که روزی یکی از دوستان سقراط از سروش غیبی پرسید که آیا خردمند تر از سقراط وجود دارد؟ سرش غیبی پاسخ داد: نه. این واقعه سقراط را بر انگیخت تا ببیند که چه چیزی موجب شده تا او خردمند ترین انسان باشد؛ در حالی که خود را عالم و دانشمند نمیداند. سرانجام به این نتیجه رسید که: او خردمند ترین انسان است،زیرا به جهل خود علم دارد و ادعای عالم بودن ندارد. از این پس، وی این رسالت را در وجود خود احساس کرد که در جست و جوی حقیقت ثابت و یقینی، یعنی حکمت راستین باشد و به همگان نشان دهد که علم حقیقی یعنی: «علم به این که نمیدانم.»
او در
جنگهای پلوپونز شرکت کرد و شجاعتی که در آن جنگها از خود نشان داد،از وی شخصیتی برجسته و ممتاز ساخت. در ادامهٔ زندگی ، سقراط به رسالتی که بر دوش گرفته بود، پرداخت. در آن دوران
سوفسطائیان نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنها
سفسطه و
فن جدل آموزش میدادند وادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد. آنها خود را دانشمند ترین و عالمترین مردمان میخواندند.
سقراط بنا بر نتیجهای که در زندگی بدان رسیده بود، با آنها که ادعای علم و دانش داشتند، به مقابله پرداخت.
روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفت و گو میشد و میکوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلاً شجاعت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر میکرد که حقیقت شجاعت را میشناسد و به آن آگاه است. سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع میکرد و در آغاز خود را با آن چه شخص مقابلش میگفت، همراه نشان میداد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، اما سر انجام بحث را به جایی میرساند که شخص مقابل به نادانی خود پی میبرد؛ یعنی به این نتیجه میرسید که حقیقتا هیچ چیزی را درباره شجاعت نمیداند و به این صورت، سقراط به او میفهماند که اعتراف به نادانی، بزرگترین دانش است. این روش، روش
دیالکتیکی نام گرفت. وی اولین کسی بود که این شیوه را در بحثهای فلسفی به کار برد و به همین دلیل، روش دیالکتیک را به نام او، دیالکتیک سقراطی میخوانند.
سقراط در آتن میگشت و با افراد مختلف به این روش بحث و گفتگو مینمود. او شاگردانی هم داشت که اکثر آنها جوانان آتنی بودند. یکی از شاگردان وی که بعدها در شمار بزرگترین فلاسفه جهان قرار گرفت،
افلاطون بود.
سقراط بسیاری از بزرگان آتن را که ادعای علم و دانش داشتند، به همین نحو محکوم ساخت واین برای آنان خوشایند نبود. عاقبت این فشارها همراه با تحولات سیاسی که پیش آمد، سقراط را در سال ۳۹۹ ق.م به محکمه کشاند.
در محکمه سقراط متهم شد که: ۱) خدایانی را که آتنیان میپرستند، عبادت نمیکند، بلکه اعمال دینی جدید و نا آشنا آوردهاست.
۲) به علاوه جوانان شهر آتن را با افکار خود فاسد میکند.
به دلیل همین اتهامها، برای او تقاضای مرگ شده بود. سقراط با خونسردی و متانت به تمام اتهامها پاسخ گفت و آنها را به سوی خود متهم کنندگان بازگرداند. سقراط اعلام کرد که از مرگ هیچ باکی ندارد ، اما مرگ وی لکه ننگینی بر چهره آتن بر جای خواهد گذاشت و آیندگان، در این مورد، آتنیان را محکوم خواهند کرد. با تمام این احوال و دفاعیات مستحکم وی، هیئت منصفهٔ دادگاه که تحت تأثیر جو سیاسی آشفتهٔ آن ایام بود، حکم به مرگ سقراط داد.
درچند روزی که تا اجرای حکم باقی مانده و سقراط زندانی بود ، دوستان وی تلاش زیادی کرده و همه چیز را برای فرار او مهیا ساختند، ولی سقراط با بیان اینکه چنین اقدامی مخالف اصول و ارزشهای اوست، پیشنهادشان را رد کرد.
در روز موعود در حالی که خانواده و دوستان و شاگردانش گرد وی جمع شده و بی تابی میکردند، آنها را به آرامش فراخواند و پس از اینکه وصیتهایش را کرد، جام زهر را به آرامی سرکشید و پس از دقایقی جان سپرد .
نظر سقراط در باب هنر
سقراط در خصوص
زیبایی اشاره میکند که وقتی چیزی زیباست، یگانه علت آن زیبایی آن است که از "
خود زیبایی" چیزی در آن نهفته است. به عبارتی دیگر، او برای زیبایی یک منشاء الوهی قائل است، به این معنا که زیبایی را برآمده از یک عرصه یا مکانی میداند. او معتقد است که: 1. زیبایی الوهی است. 2. ماهیت واحد و یگانه زیبایی، همچون یک کلّ متشکل از اجزاء و عناصر متعدد است. این ماهیت یگانه و واحد در درون خود حالتی متکثر و تجزیه شونده دارد. اگر زیبایی را تنها و واحد فرض کنیم، این زیبایی به یک شیء تعلق میگیرد اما ما بسیاری پدیدههای زیبا داریم که از جنبههای متفاوت زیبا هستند و این نیست جز خود زیبایی که در بسیاری پدیدهها حلول میکند. همانطور که در معرفت اسلامی
فتبارک الله احسن الخالقین داریم. معنای سقراطی این گزینه به
نسبیگرایی ارجاع داده میشود. 3. در مباحثهای که با
سیمیاس و
کبس دارد ( در
رساله فیدون که
افلاطون آن را از زبان
فیدون نقل کرده است.) به یکی از تعاریف زیبایی که عبارت است از لذت بصری و شنیداری پرداخته است. مانند تصاویر و چهرههای زیبایی که میبینیم و این لذت از زیبایی است. اساس حسگرایی و
تجربهگرایی سقراط در این جا مطرح میشود که اساس زیبایی را در لذت تجربی و حسی تعریف میکند. اما خود لذت در شنیدن و دیدن خلاصه نمیشود، پس زیبایی را میتوان حاصل از سایر افعال نیز دانست. به عبارت دیگر لذت معنوی، لذت تجربی ، لذت حسی و غیره. 4. زیبایی از دید سقراط امری ماهوی و ذاتی است، که به صورت عنصر لاینفک و یا یتجزای پدیدهها در آمده است، همینطور سقراط آن را عارضی میداند. او میگوید : زیبایی همچون تابشی از منشا الوهی است پس عارضی است. در هر پدیده یا شیء، یک ماده مستعد ( طبیعت، ماهیت و یا جنم) وجود دارد. به تعبیری زمینه و بستر مستعد و پذیرای گرفتن کیفیت زیبایی وجود دارد. تا این بستر در شیء وجود نداشته باشد، هیچ شیء زیبایی نخواهیم داشت. اما وجود این پرتو نیز ضروری است. که البته، ماده مستعد همان خود زیبایی است.
نوشیدن شوکران
عقاید سقراط که در تضاد با عقاید نیروهای مذهبی و سیاسی آتن بود، باعث شد که وی را محاکمه کنند. او متهم به فاسد کردن جوانان و خیانت به عقاید دینی شد. سقراط به مرگ محکوم شد، اما وی با نوشیدن جام
شوکران (نوعی سم)، خود را کشت.
مرگ سقراط» اثر
ژاک لویی داوید. ۱۷۸۷. نگهداری در
موزه متروپولیتن نیویورک.