داستان این ویدیو » :
دانشجوی آمریکایی به همراه دوستانش در اقدامی بسیار جالب تصمیم گرفتند توسط بالن یک دوربین گوپرو و یک موبایل هوشمند را به آسمان بفرستند.
این پروژه توسط برایان شان در سال 2013 طراحی شد، و جزیات آن با اداره هوانوردی فدرال مطرح شد. اما پس از اینکه مدتی از فرستادن بالن به هوا گذشت، صاحبان پروژه دیگر هیچ سیگنالی از آن دریافت نکردند و به طور کامل نسبت به ادامه پروژه مایوس شدند.
دو سال از ماجرا می گذشت که کاملا اتفاقی یک خانمی که از کارکنان شرکت AT&T (خدمات سیم کارت ) بود این تلفن همراه و دوربین گوپرو را در خیابان پیدا می کند. تلفن را به محل کار خود می برد و از طریق سیم کارت آن را به صاحبش را پیدا می رساند.
فیلم هایی که توسط دوربین گوپرو و دوربین موبایل ضبط شده بود دوباره به صاحبش برگشتند. دوربین ها توانسته بودند تا 30 کیلومتر فاصله ای که بالون به بالا رفته بود را ضبط کنند.
این که این دانشجوی آمریکایی و دوستش چرا تصمیم به چنین کاری گرفتند ممکن هست به دلیل همین داستان هانس فال باشه .
هنوز موشک نبود ، هنوز فضاپیما نبود ، هنوز چیزی بیرون از جو فرستاده نشده بود . شما با شاهکاری از قلم یک دیوانه به نام "ادگار آلن پو " طرف هستید
این نوشته متعلق به زمانی هست که بشر هنوز تصور میکرد روی ماه موجودات زنده هست .
اما قسمت باشکوه این متن تجلیات خواب مغناطیسی هست تمام مطالبش مورد تایید ما نیست پر واضح هست که به عنوان یک مسلمان تطابق این گفته ها با قرآن برای ما ملاک هست
اما جداً توصیه میکنم این نوشته رو مطالعه کنید تمام اون چرت و پرتهایی که به عنوان 100 کتابی که باید مطالعه کنید رو بندازید دور این خودشه !!
اصل جنسه نخونید ، دیگه هیچی نمیخواد بخونید یعنی با وجود این که این تیکه رو به شما معرفی کردم باز برید سراغ اون چرت و پرتهای که همه جا تو بوق و کرنا میکنند نشون میده کتابخون نیستید .....
به من اعتماد کنید اگر تا به حال چیزی نخوندید مهم نیست
این نوشته که جرح و تعدیل من هست رو حتماً مطالعه کنید
این یک چیز بیشتر از یک نوشته هست .
لعنتی خواهر و مادر استعداد بود این ، خودش رو تباه کرد این پو .... خاک بر سرش .... دیوانه هست یعنی .... باید این نوشته سوا شده من و بخونید
یک چیز عجیبی هست این .......
چند تا داستان دیگه هم هست به نام قضیه آقای والدمار ، و خاطرات آقای گوست بدلو جمعاً 4 تا داستان هست که سوا کردم بقیش تریاک و عشق و عاشقی و نعشگی و توهم هست اما این 4 تا واسه عمر یک نویسنده کافی هست
هر چند نوشته های دیگه ای از پو گذاشتم ولی اینا دیگه داره من رو شگفت زده میکنه !
این مجموعه جرح و تعدیل شده از رو کتاب شهر شلوغ گرفتم
ببین کتابشو نگیرید .... شر و ور نوشته ... چرت و پرت توش زیاد
من مزخرفاش رو کنار گذاشتم خوباش رو سوا کردم یک فایل پی دی اف هست که چند تا داستان خوب و غیر بی تربیتی توش سوا شده ...
شک دارید میتونید برید خودتون بگردید بگیرید ولی اگر به من اعتماد کنید باور کنید ضرر نمیکنید چون ممیزی من واسه چیزهای خیلی دیگه جیغ بدجوری هست دیگه رد داده طرف چرت و پرت نوشته تو کتاب بیش از حد احساس راحتی کرده ....
چند تا نوشته کوتاه هم به صورت عکس از کتاب سوا کردم که اینجا میزارم امیدوارم نهایت استفاده رو ببرید
دیدم داره از دستم در میره . گفتم بیام زودتر اینجا کتاب ها رو معرفی کنم که رو هم تلنبار نشه اصلا ًحوصله نداشته باشم بیام معرفیشون کنم
شما هم منتظر لامصب همه اهل مطالعه فرهنگی .....
اولین کتاب ، قصه ما به سر رسید غلاغه به خونش نرسید باید مطالعه کنید تا با شهر جابلقا بیشتر آشنا بشید
دومین کتاب در مزمت فوتبال و فوتبالیستهاست . که با بیان طنز داره از فوتبال انتقاد میکنه
سومین کتاب شهر شیشه ای هست این کتاب از نظر من حالت پست مدرن و جالبی داره ( پست مدرن به بیان ساده زندگی آدمهایی هست که زندگی مدرن و عادت های مربوط به این دوران رو تجربه کردند و در اون بزرگ شدند ما الان در دوران پست مدرن هستیم . مثلاً تلویزیون اولین بار که اومده بود بسیار وسیله مفرح و عجیب بود ولی الان دیگه خز شده خیلی چیزها خز شده
حتی خیلی چیزها روتین و تکراری شده از فیلم ها و کتاب ها و داستان ها تا هر چیزی که اون بیرون میتونه وجود داشته باشه )
پست مدرن یک فرهنگ هست یعنی ابزار و تکنولوژی دیگه نمیتونه تاثیری روی این فرهنگ بزاره تکنولوژی تولید مدرنیزم کرد ولی پست مدرن تولید انسانهاست چون روح اونها در سیطره ابزار و و اشیاء نیست روح اونها در حال رشد و پرواز هست . و انسان نمیتونه محدودیت رو بپذیره .
کتابش همچین روحیه ای داره سعی میکنه از روتین ها عبور کنه جالبه ...
از تو بیشتر پروسی ها رو کشتم ..... :| نمیدونم میشه اسم همچین آدمی رو قهرمان گذاشت یا نه ... فکر نکنم .
و در نهایت نوشته جشن از جلال آل احمد که بسیار جالب هست . فکر کنم توضیح ندم جالب باشه . این نوشته آل احمد به نظرم هنوز برای ما بکر باشه .
و باز هم من هستم و پستهای من مطمئنم روزی میرسه که با معرفی هر کتاب میترکه اینجا هر چند الان چنین اتفاقی نیفتاده و شماها همتون پرت و پلا هستید
تصمیم گرفتم این پست رو خالص صادق هدایتی بزارم
ربابه داستان چرخش زمان هست ..... جالبه .
عارف هم داستان جالبی از داستان های تلخ همش غر غر میکنن نیست ( معمولاً هدایت اینطوری مینویسه ولی با وجود این نمیدونم چه گیرایی داره این قلمش که آدم باز میخواد بخونه انگار بلد هست چطوری از لغات استفاده کنه ) این داستانش البته ترجمه هدایت هست . ترجمه های هدایت واقعاً 20 هست من که به جرئت میگم آلن پو ایران صادق هدایت بود و بس ! مارک تواین ایران هم دولت آبادی هست حتی سیبیلش رو هم شبیه هم تواین گذاشته هیچکی بهتر از دولت آبادی از تواین الگو نگرفت مخصوصاً تو مسئله شخصیت پردازی . به هر حال گلچین ترجمه های هدایت ( نمیگم نوشته هاش چون نوشته هاش یک مقداری مسموم هست ) ترجمه هاش دستچین عالی از این نویسنده هست که نشانه استعداد بالای این فرد در ادبیات و اثر شناسی داره . هدایت به خوبی عیار نوشته ها رو تشخیص میداد ، مثل الان نبود که ترجمه ها نقش جاده صاف کنی داره هر چی تو رسانه ها و روزنامه ها مطرح میشه همون رو میگیرند ترجمه میکنند
خودش اهل مطالعه بود 100 جا رو میخوند یکی خوشش میومد همون و میگرفت ترجمه میکرد . واقعاً با سواد بود .
جادوگر یکی از معدود نوشته های هدایت هست که به نظرم مولفه های یک نوشته کاملاً کلاسیک و قلم کاملاً گیرا و کامل داره .
تاریکخانه حلقه بسته ای هست . که بنا به دلایلی تلخی اجباری هست و یک جوری هدایت میخواست خودش و خالی کنه ، تلخی های وجودش رو بریزه بیرون . برای همین اومد این داستان رو نوشت .
و داوود من تلخی داستان داوود رو دوست دارم
فکر میکنم حس همزاد پنداری با داوود در خیلی ها باشه . هدایت با نوشتن داوود زد وسط خال ....
خیلی قشنگ مینویسه
از شما میخواهیم کتاب بخوانید .
گوشه کنار زیاد از نارفیقی و نامردی و بی معرفتی این جور چیزها میشنویم ، دلهای گرفته و غمگین لبهای بسته و خاطر های ناراحت و نگران
کتاب ! کتاب بخونید ، کتاب ملین روح شماست اون پناهگاهی هست که حتی از خودتون بعد از خدا میتونید به اون پناه ببرید !
اصلاً خدا هم برای همین قرآن فرستاد ... عقلتون رو به کار ببندید
قرآن ! قرآنی که هر روز میبینید این هم " کتاب " هست
خدای تو تشخیص میده قرآن بهترین پناهگاه هست ، میگه شفای صدور و اون چیزهایی که در فواد و صدر انسان هست
قرآن به چه صورت هست ؟ " کتاب "
کتاب فرق داره ..... کتاب اون لحظه سکون هست ، اون لحظه ای که بیرون وایمیسی از بیرون نگاه میکنی ، حس روح بودن ، حس آگاهی ، دانش
این لذتی که واقعاً من حس میکنم ، من الکی از چیزی تعریف نمیکنم تا خودم خوبی چیزی رو حس نکنم تعریف نمیکنم .
" کتاب " بخونید . هر چیزی که باشه شما رو از زمینی بودن میاره بیرون
نمیگم مذهبی خوان باشید هر جور سلیقه ات هست ، فقط بخون ! بخون
ضرر توش نیست نمیخوای وقتت رو تلف کنی ؟ من قبل از تو 1000 تا کتاب دیدم از اینا خوشم اومد ، ممکنه خانومها از رمان عشقی خوششون بیاد مسئله ای نیست ، برن کتابهای مورد علاقه خودشون رو بخونند
البته من میگم 80 درصد خانومها از این کتاب ها خوششون میاد کتابهای کاملی هستند ....
من حداقل میتونم ادعا کنم پسرها از کتاب های این پستها کاملاً خوششون میاد فیلم نمیتونه چیزهایی که کتاب منتقل میکنه بهت ، برسونه
نمیتونه ،نمایش نمیتونه ! تصویر ، انیمیشن نمیتونه ، تو از دست میدی اگر نخونی اون حسه رو از دست میدی اگر نخونیش
خودتو محروم میکنی ، " بخون " ! اگر سریال میبینی یا فیلم دنبال میکنی بدون ........ اونقدری که جاذبه اوناست 10 برابرش مال کتاب
اونجوری که ارزش داره تو بری بگردی یک کتاب خوب پیدا کنی ، سخنرانی بسه
==============
کتاب اولی یکی از افسانه های آذِربایجان هست
به نام دومرول ، ترکها در گذشته همه در یک مجموعه قومیتی به ناوم اوغوز یا همچین نامی جمع بودند و حکایت ها و روایت های شیرینی دارند که ارزش مطالعه و آگاهی رو داره
کتاب بعدی شیوه درست رفتار با خانوم ها رو با عبرت های پند آموز میده از این داستان های درس عبرتی نیست ولی پند آموز هست
آنتوان چخوف ، قلم زیبا ، فضا سازی قشنگ و در نهایت داستان گیرا کیفیت پی دی اف پایین هست به بزرگی خودتون ببخشید
این داستان آخریه رو خییلی دوست داشتم من یاپد پولینا انداخت ، البته پولینا در مقایسه با این مزخرفه ، این خیلی قشنگ اتفاقاً تو این کتاب هم در مورد داستان و کتاب خوندن مطالب جالبی نوشته " مردی که عاشق کتابش شد "