تیتراژ آغازین بی نظیر جدایی نادر از سیمین
این مساله رو ادریس دوستم در IMDB دیده بود حالا پیداش نمیکنم والا لینک میکردم و جالبه که تنها در چند وبسایت فارسی بهش پرداخته شده ...
فرهادی اسکار رو هم برنده شد و همه خوشحالیم
من دوست داشتم در کنار تمام نکات اساسی و جالبی که غیر فارسی زبانان چه داوران و چه بینندگان معمولی از این فیلم دیدند مساله ای اساسی ای که در نام فیلم یعنی جدایی نادر از سیمین نهفته هست رو هم متوجه میشدند
نام فیلم در آنسوی مرزها به "یک جدایی" شناخته شده است در حالی که در این اسم روح درخواست جدایی از طرف نادر که در نام اصلی فیلم هست دیده نمیشه
شاید در نگاه اول این مساله زیاد مهم به نظر نیاد اما به نظر من بسیار مهمه
شما قبل از اینکه فیلم رو ببینی اسمش رو شنیدی
شنیدی که جدایی نادر از سیمین
میری سینما فیلم رو میبینی توی دادگاه فیلم شروع میشه و این سیمینه که داره طلاق میگیره و درخواست طلاق داده و از خودت میپرسی چی شد پس مگه قرار نبود نادر طالب طلاق باشه ؟
و فیلم ذره ذره جلو میره و تو مدام به این مساله در پس ذهنت فکر میکنی و در اخر فیلم میبینی که اره این بار نادره که طالب طلاقه اینبار اونه که داره طلاق میده و انگاری اسم فیلم درست انتخاب شده و دیگه هی از خودت میپرسی ایا این حق رو داره ایا این حق رو نداره ؟ تو بودی چیکار میکردی ؟ و و وو ...
و این مساله و جدال در "یک جدایی" ابدا به چشم نمیاد ..
و این خیلی حیفه ...
درسته که برای بین المللی شدن یک فیلم و نامش دستکاری هایی اینچنین معمولا صورت میگیره
اما ایا واقعا نیازه ؟ ایا به هزینه ش می ارزه ؟ به نظرمن که نمی ارزه ! .
حالا یکی این مساله رو نفهمیدن احتمالا و دوم این تیتراژ اولیه ی فوق العاده زیبا رو که حتی بنده هم نفهمیدم !
تیتراژ آغازین فوق العاده جدایی نادر از سیمین :
مثل فیلم قبلی فرهادی که دوربین در یه جای غیر متعارف جا گرفته بود و فیلم شروع شد و شروع بسیار معنا دار و مهمی داشت و مطمئنا عده ی زیادی یک اتفاق مهم در همون ثانیه های اول رو متوجه نشدند
در این فیلم هم دوربین در داخل یک دستگاه فتوکپی قرار داره و فیلم شروع میشه
این احتمالا دستگاه فتوکپی دکه ی روبروی دادگاه هست که زوج هایی که میان طلاق بگیرن از شناسنامه شون کپی بگیرن
یه جورایی با نشون دادن این صحنه شاید این حس در ما به وجود بیاد که این داستان زندگی فقط نادر وسیمین نیست از این داستان کپی های متعدد و زیادی در بین مردم وجود داره
اما نکته مهم اینجاست که در میان شناسنامه هایی در حال کپی شدن هست شما شناسنامه زوجی به نام های :
مژده و مرتضی
رو میبینین جالبه که حتی عکس هدیه تهرانی و حمید فرخ نژاد رو هم میبینیم اما توجه ما رو به خودش جلب نمیکنه (البته خدایی توی این سینماهای بی کیفیتی که ما فیلمو میبینیم همچین انتظاری نمیره !)
این دو نفر همون شخصیت های اصلی فیلم 4شنبه سوری اصغر فرهادی هستند
فیلم رو حتما یادتون هست ! مرتضی با سیمین (پانته آ بهرام) در یک رابطه بود و زن او مژده از این مساله با خبر بود
اون فیلم پایان مشخصی نداشت
اما فرهادی در جدایی نادر از سیمین پایان اون فیلم و اون داستان رو برامون تعریف کرد .
کار مرتضی و مژده هم به طلاق کشید ....
نقل قول:
مژده که آن شب در دقایق پایانی فیلم، خودش را به خواب می زد تا با مرتضی دربارۀ اختلاف و احتمال خیانت و غیره حرف نزند، هیچ نمی دانست که عصر همان روز سیمین (پانته آ بهرام) از مرتضی خواسته که رابطه شان را تمام کنند. ممکن است آن رابطه واقعاً تمام شده باشد ولی باز دلایل بسیار دیگر برای جدایی مرتضی و مژده وجود داشته باشد؛ و همین می تواند حلقۀ اتصالی میان «دنیا»ی آن فیلم و فیلم اخیر فرهادی بسازد. چون این جا هم با وجود درگذشت آقا مرتضی/ آقاجون (علی اصغر شهبازی) که به سیاه پوشی خانوادۀ در حال فروپاشی لواسانی در سکانس پایانی منجر شده، نادر (پیمان معادی) و سیمین (لیلا حاتمی) دارند از هم جدا می شوند. حالا دیگر پدری نیست که نادر بگوید «نمی تونم ولش کنم»؛ اما چه به دلیل مهاجرت سیمین و ماندن نادر و چه به دلایل بسیار دیگر، آنها برای طلاق به دادگاه بازگشته اند. اساساً همین که فیلم ها دلیل واحد و مشخصی ارائه نمی دهند، همین که احمدِ (شهاب حسینی) «دربارۀ الی...» با وجود کمک گرفتن از آن جملۀ قصار آلمانی («یه پایان تلخ...») عملاً نمی تواند دلیل مشخص جدایی اش را برای الی (ترانه علیدوستی) توضیح دهد (کدام مان می توانیم؟!) و همین که ما همه این عبارت «دلایل بسیار دیگر» را برای جدایی دو نفر از یکدیگر می پذیریم، نشان می دهد که چرا درام های فرهادی دربارۀ روابط زن و مرد و همۀ حواشی اخلاقی و انسانی و قضاوت های پیرامونش در این جامعه و زمانه، حتی به صرف محور قرار دادن این گونه موضوع ها از منظری که پیشتر در این سینما به این شکل دیده نشده، می توانند ممتاز و متمایز به حساب آیند.
paris-texas در بلاگفا.
|
دایره و دوری که شاید نمونه ش رو در ابتدای فیلم دایره ی جعفر پناهی میشه دید .
و این فوق العاده س
یادم نمیاد توی فیلمهای ایرانی اینطور ابتکاری دیده باشم
نمونه های بسیار توانا و قوی که سراغ دارم در سه گانه رنگهای کیشلوفسکیه که بسیاری اونها با اهمیت و مبتکرانه میدونن یعنی قسمتهایی از فیلمها در هم مشترکه .
و ای کاش این نکته قابل توجه رو بینندگان خارجی فیلم نیز میتونستن درک کنند .
در باره شروع فیلم "درباره الی" گفتم , اونجا دوربین توی یه صندوق صدقه هست که بازیگرای فیلم که میخوان برن سفر ابتدا صدقه-شون رو میندازن توی صندوق تا سفر خوبی داشته باشند
جالبه که سفر خوبی نداشتند ! و عجیبه که به فرهادی گیر ندادن که حتما قصد بدی داشتی از گنجاندن این سکانس
البته دلیل اصلی بودن این سکانس چیز دیگه ای بود ...
اخرین کسی که میاد صدقه بندازه الی هست
اما به جای سکه انگشترش رو میندازه
انگشتر نامزدیش رو ...
خیلی ها ایراد گرفتند به الی که نباید باهاشون سفر میرفته و تا وقتی که در رابطه با صابر ابر بود باید فلان و چه و چه ...
این سکانس اول شاید بتونه برای این دسته از افراد خیلی مهم باشه
و فراموش نکنند که جایی که شهاب حسینی گفت یه پایان تلخ بهتر از یه تلخ بی پایانه
الی کمی مکث کرد کمی فکر کرد و با حسرت گفت
اره واقعنم ...
--------------------------------------------------------