بخش انگلیسی شبیه یک وبلاگ شده که فقط خودم میام ...
خلاصه ...
اینقدر با بچه های کوچیک کلاس داشتم این مدت که
به تمام معنا رفتارم بچگانه شده و اطرافیانم از دستم شاکی ن. یکی تا حالا بهم اعتراض کرده اما خودم میدونم
همه معترضن و به روم نمیارن!
دوست دارم خب!!
به طور خیلی بامزه ای "بدون اینکه فکر کنن" چیزی که میگن ممکنه خیلی خوب نباشه، اما "حرفشونو میزنن"
وقتی مامانا میان دنبالشون، حس میکنم از این همه شادی و خنده و خستگی ناپذیری من بعد کلاس تعجب میکنن! حس میکنمیه طوری نگام میکنن
انگار که با خودشون میگن واقعا این داره به بچه هی ما درس میده؟! حالا خوبه نتیجه شون این میشه که میرن خونه، و زنگ میزنن به مدیر آموزشگاه که این خانوم معلمه خیلی خوفه! بچه مون دوسش داره!
باید هم سن خودشون بشی! این است تجربه من!