نقد

[amir ahmadi]

تا دو سه دهه پیش در بیشتر کتابها و مقاله های نویسندگان غربی
از دست اوردهای فمینیسم برای زنان،تعریف و تمجید و فمینیسم در کنار
دموکراسی و لبیرالیسم به عنوان ره اورد ازادی بخش تمدن غرب برای جهانیان شناخته می شد.امروزه دیگر شرایط به کلی تغییر کرده استو
بسیاری از پژوهشگران اروپایی و امریکایی ،به مخالفت با مبانی،هدفها
و برنا مه های جنبش فمنیسم برخاسته اند.

[amir ahmadi]

ویلیام گاردنر،نویسنده کانادایی در فصلی از کتاب خود به اشتباه فمنیسم در رودرو قرار دادن زنان با خانواده می پردازد و می نویسد:
ظاهرا هر عصری ،سرطانهای روشن فکری ویژه خود را دارد و این فصل از کتاب قرار است
به صورت نوعی داروی ضدسرطان عمل من نیز مانند بسیاری دیگر،
خود را درگیر بحث های فمنیستی گوش خراش ،عتاب امیزو بی اهمیتی می بینم
که در حال حاضر ،در همه اندامهای اجتماعی ما نفوذ کرده اند.
وضعیت بسیار بدتر از ان چیزی است که جامعه از ان خبر دارد؛
زیرا فمنیستهای افراطی جدید،برای نیل به اهداف خود به طور روزافزون به مجموعه ای
از ترفندهای سیاسی،اقتصادی و قانونی مجهز شده اند
که اگر در هر عصر دیگری روی می داد ،بدون تردید،با برچسب افراطی گری یا انحصار طلبی روبرو می شد.

[amir ahmadi]

با مطالعه دقیق مباحث فمنیست ها ،اشکارا در می یابیم که این مباحث به طور کلی
بر برنامه ای کینه جویانه ،فرقه گرایانه،ضد مرد و ضد خانواده مبتنی است
که بناینهای سلامت فکری جامعه ما را تهدید می کند و هدفی هم جز این نداشته است
بنابراین،باید محتاطانه تر برخورد کنیم ؛زیرا فمنیسم افراطی
نوعی نظام اشتراکی است که به حداقل نیازهای زنان و مردان متوسل می شود
و از همین رو ،خیل بزرگی از انسانهای خوش باور را به دنبال خود می کشد
کنت مینوگ،منتقد زیرک و قاطع می نویسد:
نخستین قانون برای مطالعه ادبیات فمنیسم این است که هرگز فمنیسم را با زنان یکی ندانیم
زیرا زنان امریکای شمالی هیچ گاه یکپارچه از اهداف فمنیسم افراطی حمایت نکرده اند.
در نظرسنجی سال 1988 امرکا،فقط 18 درصد زنان جوان امریکایی خود را فمنیسم می دانستند.
و در انتخابات اخیر کانادا بر اساس امارگیری گالوپ فقط 18 درصد از زنان به حزب
سوسیالیست نئو دموکراتیک کانادا که دستور کار ان با دستور کار فمنیستهای افراطی
تفاوتی ندارد رای دادند.
تعداد بسیاری از زنان هر دو کشور ،طرفدار نقش های سنتی زن و مرد و خانواده هستند
با وجود این ،دولت های ناجوان مرد ما سالانه 60 ملیون دلار را صرف حمایت از گروههای
مدعی منافع زنان کرده اند،در حالی که بسیاری از این گروهها اشکارا دارای مواضع ضد خانواده هستند.

[amir ahmadi]

چنین حمایتهایی به طور قطع ،تاریخ نگاران اینده را شگفت زده خواهد کرد
چنین اقلیتهای کوچک غیر منتخبی می توانند کنترل اکثریت را در دست
بگیرندو چگونه مردم کانادا روح دموکراتیک خود را از دست داده اند.
به هر حال دیدگاه فمنیستهای تندرو ،به رغم غیرمنطقی بودن
اکنون چنان فراگیر شده است و رسانه های گروهی برای ترویج این دیدگاه
چنان ناجوان مردانه و غیر انتقادی عمل کرده اند که مطالب اتی باید جزء به جز
بحث های بنیادین و تناقضهای ذاتی این دیدگاهها را بشکافد تا بهتر
بتوان الگوی ارائه شده از سوی انها را مشاهده کرد.
تعداد بسیار اندکی از زنان معمولی که خود را فمنیست می خوانند
متوجه این موضوع هستند که انچه از ان حمایت می کنند ،احتمالا جزئی از
ساختار در هم تنیده ای از عقاید شبه فرقه ای است که هدف روشن ان ،
تخریب همه چیزهایی است که برای همین زنان عزیز است.
اجازه دهید روشن تر سخن بگویم .بسیاری از زنان جوان تری که می گویند
فمنیسم را قبول دارند ،ولی در عین حال ،تندروی ها ،همجنس گرایی و ایدئولوژی
ضد خانوادگی ان را نفی می کنند،در واقع ،پیش قراولانی ناخوداگاه برای همین
نهضتی هستند که بسیار مشتاق نابود کردن شیرین ترین روئیاهای انهاست
وضعیت این زنان شبیه کسانی است که مارکسیسم را قبول دارند
اما محدودیتهای ان را در مورد حقوق مالکیت فردی ،تجارت ازاد و انتخابات دموکراتیک
نمی پذیرند یا کسانی که حق سقط جنین را برای زنان می پذیرند
ولی قتل نفس را قبول ندارند.


















ئ

[amir ahmadi]

ماری کاسیا نیز فلسفه را بخشی از ارتعاش زمین لرزه پست مدرن می داند که بسان سونامی
قدرتمندی همه سواحل فذهنگی را در هم کوبیده است.او در این باره می نویسد
در اولین نسخه کتاب انجیل فمینیستی که در سال 92 به چاپ رسید
من لبه های برنده الهیات و نظریات فمنیستی را بررسی و در ان کتاب ذکر
کرده ام که لرزشی فلسفی در جامعه و کلیسا در رابطه با نقش زنان رخ داده است
در ان موقع خوانندگان کتاب واکنش های انتناب ناپذیر چنین تغییر بنیادی درک کردند

[amir ahmadi]

اینک که بیش از ده سال می گذرد کتاب مخاطبان خود را در میان کسانی یافت که شاهد ان ویرانی بوده و به دنبال دلیل ان می گشتند
مردان و زنانی که به دلیل یورش فرهنگی وسعت دید خود را از دست داده بودند
و از خود می پرسیدند:این امواج از کجا می ایند؟و چرا؟
تا اواسط قرن گذشته فرهنگ غرب به طور کلی در موضوع جنسیت روابط جنسی
و وفاداری به زندگی زناشویی مبتنی بر دیدگاه یهودی -مسیحی بود
که در ان به دنیااوردن و پرورش دادن فرزندان در یک محیط خانوادگی سالم مفاهیم و هنجارهای بسیار با ارزش رفتار اجتماعی تلقی می شدند.

[amir ahmadi]

اکثرا توافق داشتند که مسئولیت اصلی مرد خانواده ،رهبری و محفظت و فراهم کردن
نیازهای خانواده است.در حالی که وظیفه اصلی زنان پرورش و مراقبت از کودکان
و همچنین انجام امور منزل به شمار می امد.تفاوت میان زن و مرد مورد پذیرش همگان بود
و به ندرت مورد پرسش قرار می گرفت .علاوه براین هم برای مرد و هم برای زن ،احساس انجام وظیفه و قبول مسئولیت در قبال خانواده از دنبال کردن تمایلات شخصی
مهم تر بود.گرچه انها قادر نبودند منبع و منشا این ارزشها را به درستی شناسایی کنند
اما تک تک افراد معنای زن بودن یا مرد بودن را درک می کردند و کارکرد متناسب با نقش
جنسیتی خود در روابطشان را به خوبی می شناختند.

[amir ahmadi]

سرعت و عظمت نیرویی که توسط ان ،این درک و شناخت به هم ریخت و از نو ساخته شد.
بسیار شگفت انگیز است .به طور مثال حقایقی را که در زیر اورده ایم در نظر بگیرید
از سال 960 تا کنون نرخ طلاق صد برابر شده و نرخ ازدواج کاهش یافته است.
در سال 960 میلادی میزان ازرواج برای افراد بین 15 تا 44 سال 41 درصد کاهش یافته است.
در سال 1960 میلادی زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی -زندگی در گناه -نامیده و چنین رفتاری از نظر فرهنگی ،شرم اور و انحرافی تلقی می شد.
تعداد افرادی که بدون ازدواج با هم زندگی می کردند انقدر کم بود که حتی امار ان ثبت
نمی شد.امروزه 41 درصد از زنان امریکایی بین سن 15 تا 44 سال به صورت نامشروع
با همسرانشان زندگی می کنند.اداره سرشماری امریکا گزارش می دهد که تعداد خانواده های نامشروع بین سالهای 1960 تا 2000 به ده برابر یعنی صددرصد افزایش یافته است.
قبل از سال 1960 مردم امریکای شمالی برای بکارت قبل از ازدواج ارزش ویژه ای قائل
بودند.ولی تا سال 2000 ،79 درصد از زنان مجرد بین سن 20 تا 24 سال از نظر جنسی فعال بودند.
از سال 1960 تا 2000 درصد تولد های نامشروع از 5/3 درصد به 33 درصد افزایش یافته
که افزایش 523 درصدی نشان می دهد.یعنی در هر 25 ثانیه یک کودک نامشروع
امریکایی به دنیا می اید.تنها 45 درصد از نوجوانان بین 13 تا 18 سال در کنار والدین خود
زندگی می کنند.

[amir ahmadi]

در سال 1960 فقط 31/9 درصد از زنان متاهل خارج از خانه کار می کردند و در این میان به
ندرت مادرانی با فرزند شیرخوار یا پیش دبستانی بودند.ولی در سال 1997- 61/6،درصد از
مادران دارای فرزند بین 6 تا 17 سال ،64/6 درصد از مادران دارای فرزند کوچکتر از 6سال،و
55 درصد از مادران دارای فرزند کوچکتر از یک سال ،خارج از خانه کار می کردند.
می توانیم امارهای بسیار دیگری در مورد افزایش چشمگیثر سقط جنین ،هم جنس گرایی
سوء استفاده جنسی از زنان و کودکان ،پورنو گرافی ،خشونت،انحرافات جنسی و
بیماریهای مقاربتی ارائه دهم در گذشته هرگز نوع بشر با چنین سرعت و گستردگی
با فروپاشی اخلاقی و افزایش هم زمان پریشانی و ناسازگاری جنسی روبرو نبوده است.
این تغییر جهت فلسفی در اواسط قرن بیستم ،موجب به وجود امدن سونامی اجتماعی
بی سابقه ای شد.فمنیسم تنها عامل این فعل و انفعالات نبود.ولی بی تردید ،بخش
مهمی از این لرزش فلسفی بوده است .
خانم الیزابت فاکس-گنوز نیز جدا دانستن زن از خانواده را مهم ترین اشتباه فمنیسم
می داند.

[amir ahmadi]

نهضت فمنیسم در دورانی پرشتاب و اشفته و تحت تاثیر تحولات عظیم اجتماعی شکل
گرفت .بسیاری از تغییراتی که در زندگی زنان به وجود امده ،احتمالا غیرقابل برگشت
هستند .دیگر بعید است که بتوانی دورانی را ترسیم کنی که در ان اکثریت زنها علاقه ای
به مشارکت در بازار کار نداشته باشند .این تغییرات مستقیم بر ازدواج و تربیت فرزندان
کیفیت و ثبات زندگی و نقش زنان و کانون خانواده تاثیر گذاشته است.
بزرگترین اشتباه فمنیسم ،دفاع از استقلال مالی و اجتماعی زنان نیست بلکه اشتباه
اینجاست که این نهضت ،زن را موجودی جدا از خانواده می داد.به همین دلیل اغلب
زنان راه حل های این نهضت را مغایر با هویت واقعی خود می دانند و انها را جز مشتی
ایدئالهای ذهنی به شمار نمی اورند.
بی تفاوتی فمنیستها نسبت به مردان و خانواده یکی دیگر از نقاط ضعف این نهضت است و چیزی جز اشفتگی جنسی و تمایل به سوی هم جنس گرایی را به همراه ندارد.