نوروز و بهار در شعر و ادبیات فارسی
در ایامی که بهار به کوی و برزن آمده و طبیعت زنده شده و زیبایی های خود را به رخ می کشد، می توان دقایقی را به سیرو سیاحت در گلزار ادبیات ایران پرداخت و چه مناسبتی بهتر از نوروز!
شاید در ادبیات کمتر کشوری به اندازه ایران آمیختگی شعر و ادبیات با سنت های کهن وجود داشته باشد.
شاعران بزرگ و مفاخر گنجینه های ادبیات این سرزمین به فراخور حال در اشعار خود از نوروز یاد کرده اند و هر یک از منظری دلنشین و متفاوت به آن پرداخته اند.
تعدد و تنوع این اشعار و نیز محتوا و مضامین بکر آن به اندازه ای است که فراهم آوردن همه آنها در یک جا ممکن نیست.
پس به مصداقِ »آب دریا را اگر نتوان چشید، هم به قدر تشنگی باید چشید«، مجموعه کوچکی از شعر شاعران درباره نوروز و بهار را تقدیمتان می کنیم.
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
منوچهری دامغانی
□□□
امروز روز شادی و امسال، سال گل
نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
أولوی
□□□
عید است و نو بهار و جهان را جوانیی
هر مرغ را به وصل گلی شادمانیی
امیرشاهی سبزواری
□□□
آمد بهار و یافت جهان اعتدال او
مرغ دل از نشاط برآورد سال نو
طالب آملی
□□□
طوفان گل و جوش بهار است ببینید
اکنون که جهان برسرکار است ببینید
این آینه هایی که نظر خیره نمایند
در دست کدام آینه دار است ببینید
صائب تبریزی
□□□
چوگشت از روی تو دلشاد نوروز
در گنج طرب بگشاد نوروز
کمال الدین اسماعیل
□□□
چوگشت از روی تو دلشاد نوروز
در گنج طرب بگشاد نوروز
کمال الدین اسماعیل
□□□
به جمشید برگوهر افشاندند
مرآن روز را روز تو خواندند
سرسال نو هرمز و فرو دین
برآسوده از رنج دل، دل زکین
فردوسی توسی
نوروز بزرگم، بزن ای مطرب، امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
□□□
منوچهری دامغانی
□□□
نوروز که هرچمن، دل افروز بود
نقش گل و خار عبرت آموز بود
گر جامه به جان ز معرفت نو گردد
هرروز به دل »نشاط نوروز« بود
شکیب اصفهانی
□□□
تا هست چنین که طبع اطفال
در هرشب عید شادمان است
اهلی شیرازی
□□□
رسید موسم نوروز و روزگار شکفت
فرخنده گلِ شادی، بهار شکفت
فیاض لاهیجی