فلسفه اجتماعي كانت
جام جم آنلاين: فلسفه اجتماعي را ميتوان به معناي [بررسي] رابطه افراد با موسساتي كه
قسمتي از بدنه حكومت نيستند و همچنين رابطه افراد با يكديگر از طريق اين موسسات
دانست. خانواده، نمونه آشكاري از يك موسسه اجتماعي است كه مقدم بر فرد است، ولي ]
در عين حال[ حداقل واجد عناصري است كه به واسطه حكومت كنترل نميشوند.
ديگر مثالها عبارتند از موسسات اقتصادياي مثل موسسات تجاري و بازارها، موسسات ديني، انجمنهاي اجتماعي و اتحاديههاي خصوصي كه براساس علايق اوليه يا به عنوان يك فعاليت تفريحي محض تاسيس شدند، موسسات آموزشي و دانشگاهي، نظامها و طبقه بنديهاي اجتماعي همچون نژاد و جنسيت و معضلات اجتماعي محلي همچون فقر. تعداد اندكي از افراد به خودي خود مثالي براي موضوع مورد بحث محسوب نميشوند. كانت حمايت از افرادي از جامعه را كه توانايي تكفل امور خود را ندارند، وظيفه شهروندان آن جامعه ميداند و حتي به حكومت اين حق را ميدهد كه اين كمك رساني را ساماندهي كند. (6:326) او تبييني زيست شناختي از نژاد در مقالات مختلف و همچنين در آثار دوره نقادي خود ارائه ميدهد و در آنها اظهار ميكند كه ديگر نژادها پستتر از نژادهاي اروپايي هستند. امروزه اين ديدگاه او نژادپرستانه محسوب مي شود و از نهضت اصلاحاتي در آموزش و پرورش كه مبتني بر اصولي است كه در كتاب «اميل» (Emile) روسو ذكر شده، حمايت ميكند. من تفسير مشروح ديدگاههاي كانت در مورد همه مسائل مذكور را ذكر نميكنم (زيرا در برخي مسائل كانت بسيار كم سخن گفته و برخي موارد هم ربطي به بدنه اصلي فلسفه او ندارد) بلكه صرفا بر ماهيت فلسفه اجتماعي از نگاه كانت متمركز ميشوم.
كانت فلسفه اجتماعي جامعي را در آثار خود ارائه نميكند. كانت در راستاي نظريات قانون طبيعي از حقوق طبيعي مربوط به برخي موسسات اجتماعي بحث ميكند. ميتوان نيمه نخست بخش آموزه حقوق را فلسفه اجتماعي دانست، زيرا كانت در اين قسمت ذيل عنوان حق خصوصي از حقوق افراد نسبت به يكديگر بحث ميكند. برخلاف نيمه دوم اين بخش كه ذيل عنوان حق سياسي از حقوق افراد نسبت به حكومت ميگويد. كانت حتي تفاوت ميان اين دو را نيز به اين شكل تشريح ميكند كه متضاد وضعيت طبيعي وضعيت اجتماعي نيست، بلكه شرايط مدني يا همان حكومت است (6:306). وضعيت طبيعي، جوامع اختياري؛ يعني جوامعي كه در آنها هيچ التزام پيشيني براي افراد نسبت به ورود به آنها وجود ندارد را نيز شامل ميشود (كه كانت از آنها به طور كلي باعنوان روابط داخلي سخن ميگويد). اين اظهارات كانت محل بحث و ترديد است، زيرا او همه انواع مالكيت را پيوسته و وابسته به التزام به شرايط مدني ميداند و بحث او درباره ازدواج و خانواده همچون روابط قراردادي و نوعي رابطه مالكيت محسوب ميشود. بدينسان آشكار نيست در شرايطي كه روابط مالكيت از پيشفرضهاي موسسات اجتماعي است، چگونه بدون شرايط مدني، موسسات اجتماعي ميتوانند وجود داشته باشند.
رهيافت ديگر به موضوع فلسفه اجتماعي در آثار كانت، در نظر گرفتن اين مساله بر حسب فلسفه اخلاق به معناي واقعي كلمه است، يعني التزامات انسان براي عمل كردن تحت قواعد درست كه ذيل عنوان آموزه ارزش از آن بحث شده است. در آموزه ارزش كانت درباره التزامات براي طرح و تحول بسط روابط دوستانه و مشاركت در مراودات اجتماعي بحث ميكند (6:469-74). كانت در كتاب «دين در محدوده عقل محض» از تحول ارزش اجتماعي اخلاقي كه در آن انسانها راهحلهاي اخلاقي يكديگر را از طريق مشاركت در اجتماع اخلاقي كليسا تقويت كردند، بحث ميكند. او همچنين معتقد است موسسات آموزشي كه موضوع بحث كتاب «تربيت» (On Pedagogy) اوست، ميبايد به نحوي طراحي و برنامهريزي شوند كه اخلاق را در انسان كه در وضع طبيعي فاقد خيراخلاقي (moral good) است، طرح و توسعه دهند. فلسفه اجتماعي كانت در اين موارد همچون بازوي نظريه ارزش او و نه موضوعي آزاد به خودي خود تلقي ميشود.
رهيافت سوم به فلسفه اجتماعي در كتاب انسان شناسي از منظري عملي مطرح ميشود. كانت انسانشناسي را به مثابه كاربرد تجربي اخلاق به تصوير كشيده بود، همچون نفس شناسي تجربي به مثابه كاربرد اصول متافيزيكي محض طبيعت. شناخت خصوصيات كلي انسان همانند شناخت خصوصيات جزئيمثل جنسيت، نژاد، مليت و غيره ميتواند در تشخيص وظايف دقيق نسبت به ديگر افراد ياري رسان باشد. بعلاوه اين گونه شناخت و معرفت ميتواند در برانگيختن فاعلان اخلاقي براي انجام عمل اخلاقي ياري رسان باشد؛ اما براساس جزييات متن كانت اين وعدههاي انسانشناسي در كاربرد عملي آن نافرجام ميمانند. او ارزيابي نقادي كوتاهي را درباره پيشداوريها و فعاليتهاي كليشهاي اجتماعي كه براي تحول اخلاقي زيانآور هستند ارائه كرده است. نگرش شخصي كانت امروزه به طور كلي جنسيتگرا و نژادپرستانه تلقي ميشود و حتي با نظر همكاران او كه مباحث كانت درباره موسسات آموزشي بر رويشان بسيار تاثيرگذاشت، ناسازگار است.
فردريك راشر
منبع: استنفورد