![]() |
قیامت باشد آن قامت در آغوش شراب سلسبیل از چشمه نوش غلام کیست آن لعبت که ما را غلام خویش کرد و حلقه در گوش پری پیکر بتی کز سحر چشمش نیامد خواب در چشمان من دوش نه هر وقتم به یاد خاطر آید که خود هرگز نمیگردد فراموش حلالش باد اگر خونم بریزد که سر در پای او خوشتر که بر دوش سعدی |
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
هر دم چو تاک بار درختی نمیشویم
چو سرو بستهایم به دل بار خویش را |
از جرعه و خاک زمین در و لعل یافت
بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم |
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما |
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را |
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند |
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
برسر کشته خویش آی و زخاکش بر گیر |
ره است اینجا و مردم رهگذارند
مبادا بر سرت پایی گذارند |
اکنون ساعت 05:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)