مرغ سحر به مويه من دوش مي گريست
آخر تو واقفي كه چه رفت اي صبا بگو |
ور باورت نمیکند از بنده این حدیث
از گفته کمال دلیلی بیاورم |
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد میدارد که بربنديد محملها |
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است |
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که میرويی |
یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود |
آقا مجتب خوش اومدی به مشاعره
دليل راه شو ای طاير خجسته لقا که ديده آب شد از شوق خاک آن درگاه |
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد |
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد |
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد |
دگر حور و پری را کس نگويد با چنين حسنی
که اين را اين چنين چشم است و آن را آن چنان ابرو |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به |
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد |
دوش سودای رخش گفتم ز سر بيرون کنم
گفت کو زنجير تا تدبير اين مجنون کنم |
من اندر آن که دم کیست این مبارک دم
که وقت صبح در این تیره خاکدان گیرد |
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد |
درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز |
زان يار دلنوازم شکريست با شکايت
گر نکته دان عشقی بشنو تو اين حکايت |
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند |
در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند
گرت ز دست برآید نگار من باشی |
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود |
دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین
که قاضیای به از او آسمان ندارد یاد |
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند |
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد |
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم |
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به |
حاشا كه من به موسم گل ترك ميكنم
من لاف عقل ميزنم اين كار كي كنم مطرب كجاست تا همه محصول زهد و علم در كار بانگ بر بط و آواز ني كنم |
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست |
تا فضل و عقل بينی بیمعرفت نشينی
يک نکتهات بگويم خود را مبين که رستی |
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان |
نقد دلی که بود مرا صرف باده شد
قلب سياه بود از آن در حرام رفت |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد |
دهان شهد تو داده رواج آب خضر
لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج |
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد |
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج |
جان بيمار مرا نيست ز تو روی سال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد |
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما |
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد میدارد که بربنديد محملها |
اکنون ساعت 03:37 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)