سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست کز شادی وصل تو فرامش کند آن را نگار |
هر شبی روزی و هر روز زوالی دارد شب وصل من و معشوق مرا آخر نیست .. |
روز وصل دوستداران یاد باد
ید باد آن روزگاران یاد باد مولوی |
ســرمستـی بـر نگیـرد تـا بـه صبـح روز حشــر هر كه چون من در ازل یك جرعه خورد از جام دوست .. |
دل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم
نه عجب که خوبرویان بکنند بیوفایی سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم دگری نمیشناسم، تو ببر که آشنایی |
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی؟ چه ازین به ارمغانی که تو خویشتن بیایی؟ تو که گفته ای تامل نکنم جمال خوبان بکنی ، اگر چو سعدی نظری بیازمایی در چشم بامدادان به بهشت بر بر گشودن نه چنان لطیف باشد که به دوست بر گشایی |
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟ |
از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم |
از دست تو این شکایت من
گر می نرسد بدست خسرو بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله کار خویش گیرم سعدی |
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت |
اکنون ساعت 07:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)