آبی که خضر حیات از او یافت
در میکده جو که جام دارد |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا |
آن کیست کاو به ملک کند باتو همسری
از مصر تا به روم و ز چین تا به قیروان |
نصيحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را |
ارکان نپرورد چو تو گوهر به هیچ قرن
گردون نیاورد چو تو اختر به صد قران |
نیکخواهانم نصیحت میکنند
خشت بر دریا زدن بیحاصلست |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
اگر دشنام فرمايی و گر نفرين دعا گويم
جواب تلخ میزيبد لب لعل شکرخا را |
آن میکه چو زنجیر بپیچد بر خود
دیوانه شدم بیار بر دستم نه |
هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
سر ما و قدمش يا لب ما و دهنش |
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد |
در ميان آب و آتش همچنان سرگرم توست
اين دل زار نزار اشک بارانم چو شمع |
عمر خسرو طلب ار نفع جهان میخواهی
که وجودیست عطابخش کریم نفاع |
عشرت شبگير كن مي نوش كاندر راه عشق
شبروان را آشنايي هاست با مير عسس عشقبازي كار بازي نيست اي دل سر بباز زانكه كوي گوي عشق نتوان زد به چوگان هوس |
سايه افکند حاليا شب هجر
تا چه بازند شب روان خيال |
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب |
بر رهگذرت بستهام از ديده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآيی |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تيغی که آسمانش از فيض خود دهد آب
تنها جهان بگيرد بی منت سپاهی |
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است |
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی |
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است |
ت
تو بدين نازکی و سرکشی ای شمع چگل لايق بندگی خواجه جلال الدينی |
هر چه از شما(ی)هر چه از من(ت):p
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشينی
ور نه هر فتنه که بينی همه از خود بينی |
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت |
تشبيه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهانی |
یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت |
ت :confused:
تيمار غريبان اثر ذکر جميل است جانا مگر اين قاعده در شهر شما نيست |
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا میفرستمت شبتون خوش:53: |
تا چه بازی رخ نمايد بيدقی خواهيم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست شب خوش |
تا مگر همچو صبا باز به كوي تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله شبگير نبود |
دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ |
خدا را رحمي اي منعمكه درويش سر كويت
دري ديگر نمي داند رهي ديگر نمي گيرد |
درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآیدباز |
ز خوف هجرم ايمن كن اگر اميد آن داري
كه از چشم بدانديشان خدايت در امان دارد |
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی |
يک دم غريق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به يک موی تر شوی |
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش |
شکر آن را که دگربار رسيدی به بهار
بيخ نيکی بنشان و ره تحقيق بجوی |
اکنون ساعت 06:27 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)