ظلم ماری است هرکه پروردش
اژدهای شد و فرو بردش ل |
لعل تو که هست جان حافظ |
ز چشـم خویشتن آمـوختم رسـم رفـاقت را
که هر عضوی بدرد آید بحالش دیده میگرید ش |
شمشیر کشیدی و به خونم ننشاندی
افسوس که آغاز تو انجام ندارد // ف |
فتنه برخاسته و باده پرستان در شور شمع بنشسته و چشم خوش مستان درخواب آیدم زلف تو درخواب و پریشانم ازین که بود شور و بلا دیدن ثعبان درخواب ن |
نه اگر همینشینم نظری کند به رحمت
نه اگر همیگریزم دگری پناه دارم // ک |
کار ما بی قد زیبات نمی آید راست راستی را چه بلائیست که کارت بالاست چون قد سرو خرام تو بگویم سخنی در چمن سرو ببالای تو میماند راست ا |
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف ز |
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را // و |
ولله که شهر بی تو مرا حبس میشود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست ق |
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم دوستان از راست میرنجد نگارم چون کنم س |
ساقی بيا که شد قدح لاله پر ز می
طامات تا به چند و خرافات تا به کی // ن |
نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست سلیمان با چنان حشمت نظر ها بود با مورش ل |
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ورنه ز نزدیک خم فرصت دیدار هست // ه |
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست گ |
گفتم به شیرمردی چشم از نظر بدوزم
با تیر چشم خوبان تقوا سپر نباشد // ب |
به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد ل |
لیلی و مجنون اگر می بود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو // و |
قرار بودش که من ديگه عاشق هيچ کسي نشم
نمي دونم اسمش چيه، يا وسوسست ياقسمته ل |
وه که دردانهای چنین نازک
در شب تار سفتنم هوس است ن |
ندارد با تو بازاری مگر شوریده اسراری
که مهرش در میان جان و مهرش بر دهان باشد // م |
مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش چ |
چه سخته زنده بودن سخت باشه
تموم زندگيت يه تخت باشه چه سخته آسمون باشي ببيني پرنده تو قفس خوشبخت باشه ف |
فكر بلبل همه اين است كه گل شد يارش |
لطافت آنقدر دارد که هنگام خرامیدن
توان از پشت پایش دید نقش روی قالی را // پ |
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد لوان راز که در دل بنهفتم به در افتاد |
پرواز من آن گونه بلند است که خورشید
در ظلمت شب بوسه زند بال و پرم را ع |
عاشقان را بر سر خود حکم نیست هر چه فرمان تو باشد آن کنند ل |
حالا اینقدر ل چرا؟؟؟ همشم می خوره به من :20:
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم // آ |
آرزوی من این بود یکشب در کنار تو سازی بسازم از تو و سایهء گیسوانت قصه های درازی بسازم و |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به // د |
دست در حلقۀ آن زلف دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبـا نتوان کرد م |
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد میدارد که بربنديد محملها // ر |
رودی که مرده از تب باران شنیده ای؟ یک مرگ را به هیئت انسان شنیده ای؟ ب |
به می سجاده رنگين کن گرت پير مغان گويد
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها // ع |
عجب صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
کسی آهوی وحشی را از این خوشتر نمیگیرد ن |
نوای آسمانی آید از گلبانگ رود امشب
بیا ساقی که رفت از دل غم بود و نبود امشب فراز چرخ نیلی ناله مستانه ای دارد دل از بام فلک دیگر نمی آید فرود امشب // ت |
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز وگرنه عاشق و معشوق راز دارانند ... |
حرف یادتون رفت؟
دل زود باورم را به کرشمه ای ربودی چو نیاز ما فزون شد تو بناز خود قزودی به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی // ر |
روزي براي مردنش آماده شد ورفت مردي كه هيچ چيز كم از مرده ها نداشت با كارد عاقبت رگ خود را بريد ومُرد مردي كه خسته بود، تهي بود، نا نداشت.. ت |
اکنون ساعت 12:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)