درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت |
تو خفتهای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
تو که گفته ای تامل نکنم جمال خوبان
بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی |
یوسف گم گشته بز اید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور |
روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهی
بر روی مه افتاد که شد حل مسایل |
لنگ لنگان قدمی بر میداشت
هر قدم دانه ی شکری میکاشت |
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست |
سر منزل فراغت نتوان ز دست دادن
ای ساروان فرو کش کاین ره کران ندارد ب |
قاط زدیا! "ب" چیه؟؟؟
دل به دستم بود و میگشتم بگرد کوی دوست بـیـــخبـر بـودم نمیــدانـم کـجـــا افـتــاده است |
ببخشید امید خان .نبودی؟دلمون واست تنگ شده بود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری وفای عهد من از خاطرت بدر نرود |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
این قصه عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تا به شادی می نشینی، غم رسد از گرد راه
بر لبِ خنـدان هر گـل، اشکِ شبـنم دیـده ام |
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست |
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی |
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم |
مکن عتاب از این بیش و جور بر دل ما
مکن هر آن چه توانی که جای آن داری |
یـاد یـاران قدیـمم نرود از دل تنـگ
چون هوای چمن از یاد اسیران قفس |
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی |
یعقـوب نـکرد از غم نـادیدن یـوسـف
این گریه که دور از لب خندان تو کردم |
من و انكار شراب اين چه جكايت باشد
غالبا اين قدرم عقل و كفايت باشد |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را |
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران |
نباشم گر درین محفل چه غم؟ دیوانه ای کمتر
خوش آنروزی زخاطرها روم افسانه ای کمتر |
رسم بد عهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد |
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی |
یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک |
کف پا به هر زمینی که رسد تو نازنین را
به لب خیال بوسم همه عمر آن زمین را |
ازو دان فزونی ازو هم شمار
بد و نیک نزدیک او آشکار |
روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست |
تا کی غم آن خوری که داری یا نی؟
وین عمر به خوشدلی گذاری یا نی؟ |
یکرنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پرسوزترین گدازه از عشق بگیر در هر نفسی که می تپی ای دل من یادت نرود اجازه از عشق بگیر |
روی خاکی و نم چشم مرا خار مدار
چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد |
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو یعنی طمع مدار وصال دوام را |
از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم
اینم همی ستاند و آنم نمیدهد |
در و دشت برسان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی |
اکنون ساعت 01:18 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)