حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب
جمله مي داند خداي حال گردان غم مخور ج |
جاده ی حیرت بسی پر پیچ بود لطف ساقی بود و باقی هیچ بود چ |
چشم دادم تا دلت ایمن کند
برتو راه زنگی روشن کند برتن خاکی دمیدم جان پاک خیرگی ها دیدم از یک مشت خاک خ |
خوشا شيراز و وضع بي مثالش
خداوندا نگه دار از زوالش ر |
شکارکرده بسی در دل شب این صیاد
مگو که روز گذشت ومرا شکار نکرد س |
با ر بايد شروع مي كرديد نه ش!
سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند پري رويان قرار دل چو بستيزند بستانند ق |
قفس تنگ فلک جای پر افشانی نیست یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست ص |
صلاح از ما چه می جویی که مستان راصلاگفتیم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم ن |
نی قصهی آن شمع چه گل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت خ |
خواهی که برنخیزدت ازدیده رود خون
دل در وفای صحبت رود کسان مبند ب |
اکنون ساعت 04:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)