آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند |
دل ز ناوک چشمت گوش داشتم ليکن
ابروي کماندارت ميبرد به پيشاني |
یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بیوفا یاران که بربستند بار خویش را |
آسمان با امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند |
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود |
دانستی ای عزیزتر از جان که در غمت
کار حبیب تو زطبیب ودوا گذشت |
ترسم اين قوم که بر دردکشان ميخندند
در سر کار خرابات کنند ايمان را |
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خا را |
اگرچه مست وخرابم تونیزلطفی کن نظربراین دل سرگشته ی خراب انداز |
ز شرم حلقه آن زلف حیرتی دارم
که ناف آهوی مشکین چرا نشدگرداب |
اکنون ساعت 05:57 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)