تشویش وقت پیر مغان میدهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر میکنند ل |
لالایی ات به گوش من ای عشق! کهنه است
من سالهاست مردم و خوابم نمی برد ب |
برو معالجت خود کن ای نصیحت گو
شراب و شاهد و شیرین کرا زیانی داد گ |
گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنما
سرو مینازد و خوش نیست خدا را بخرام چ |
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران // ه |
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را م |
من اسیرم در کف مهر و وفای خویشتن
ورنه او سنگین دل نامهربانی بیش نیست // ن |
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست
آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم // م |
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم // ت |
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت خ |
خاطر بی آرزو از رنج یار آسوده است
خار خشک از منت ابر بهار آسوده است گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار خاطرت از گریه بی اختیار آسوده است // ش |
شاه و گدا به ديده دريادلان يکي است
پوشيده است پست و بلند زمين در آب ه دوچشم :d |
هر آن کسی که در اين حلقه نيست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنيد // د |
در بازي دل نگاه من مست تو بود
هر بار دلم شکست پابست تو بود من شاه دلم را به زمين انداختم اما چه کنم تک دلم دست تو بود ع |
عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت
با هيچ دلاور سپر تير قضا نيست // ب |
به هر موجي كه مي گفتم غم خويش؛
سري ميزد به سنگ و باز مي گشت.! ش |
شدم مردم آلوده عاقبت
شدم سردرگم در ميان خلق // ق |
قطره اشکیم اما در درون دل نهان
گر به سوی دیده ره یابیم دریا میشویم ف |
خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز
شخصم ار باز نیامد خبرم باز آید ف |
فرياد که آن ساقی شکرلب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد // ش |
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد ر |
رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی // ب |
با من از پنجره می خواند با من از صبح در خشان با من از آینه می خواند ا |
نقل قول:
... |
آشنا با هیچ کس جز تو نبودم، ناگزیر
رفتهام هرجا، دلی بیگانه را گم کرده ام گ |
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
میگویم و بعد از من گویند به دورانها // د |
در بحر فتادهام چو ماهی
تا یار مرا به شست گیرد ا |
از گوهر مرادم چشم امید بسته است
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد // ن |
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقندو بخارا را ب |
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
که من دلشده این ره نه به خود می پویم // پ |
پیشتر آ درگذر از ما و من پیشتر آ تا نه تو باشی نه ما ی |
یار با ما بی وفایی می کند
بی دلیل از من جدایی می کند شمع جانم را بکشت آن بی وفا جای دیگر روشنایی می کند // ف |
فعل نیکان محرض نیکیست همچو مطرب که باعث سیکیست ... ما همه چون یکیم بیمن و تو پس خمش باش این سخن با کیست ع |
عاشقت گشتم تو گفتی عاشقان دیوانه اند
عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای // س |
سکه رخسار ما جز زر مبادا بیشما در تک دریای دل گوهر مبادا بیشما آ |
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش // ز |
زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غم زدگان غمگسار بازآید //ل |
لیلی و مجنون اگر می بود در دوران تو
این یکی حیران من می گشت و آن حیران تو // ق |
قدح به شرط ادب گیر زانکه ترکیبش
ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد //ژ |
ژنده پوشی نبود عیب ز خود دور نمای
جامه ای را که در ان رنگ تعلق بینی |
اکنون ساعت 03:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)