واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود |
دوست دارم شمع باشم در دل شبه بسوزم روشنی بخشم به جمعی وخودم تنهابسوزم |
می ترسم از عقربه ها ،تو بهت این ساعت غم
کمی بهم فرصت بده ،تا مرگمو باور کنم |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها |
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا |
از عراقی دوش پرسیدم که: چون است حال تو؟ گفت: چون باشد کسی کز دوستان باشد جدا؟ |
اگر آن ترک شیرازی به من صیغد ثریا را
کنم کابین برایش یک حلب انجیر و حلوا را |
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند |
دل در سر زلفش شد، از طره طلب کردم گفتا که: لب او خوش اینک سرما پیوست با یار خوشی بنشست دل کز سر جان برخاست با جان و جهان پیوست دل کز دو جهان بگسست از غمزهی روی او گه مستم و گه هشیار وز طرهی لعل او گه نیستم و گه هست میخواستم از اسرار اظهار کنم حرفی ز اغیار نترسیدم گفتم سخن سر بست |
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو |
اکنون ساعت 05:18 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)