ز پیکار سر بر مگردان که من
فدی کرده دارم بدین کار تن ی بده |
یاد باد آنکه چو یاقوتِ قدح خنده زدی در میان من و لَعل تو حکایتها بود:) خ |
خدا آن ملتی را سروری داد
که تقدیرش بدست خویش بنوشت ح |
ز پشت ميله هاي سرد و تيره
نگاه حسرتم حيران برويت در اين فكرم كه دستي پيش آيد و من ناگه گشايم پر بسويت در اين فكرم كه در يك لحظه غفلت از اين زندان خامش پر بگيرم به چشم مرد زندانبان بخندم كنارت زندگي از سر بگيرم ع |
عنان را گران کرد او را به نعل
همی کوفت تا خاک او کرد لعل ل بده |
لعل سیرابِ به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار من است شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او دید و در انکار من است س |
سکوبا و قسیس و رهبان روم
همه سوگواران آن مرز وبوم ق بده |
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود من دیوانه چو زلف تو رها میکردم هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود ف |
فلک با این همه ناموس و نیرنگ
شب و روز ابلقی دارد کهن لنگ گ بده |
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است ل |
اکنون ساعت 04:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)