وگر کمین بگشایدغمی زگوشه ی دل
حریم درگه پیرمغان پناهت بس |
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را |
از می عشق ار چه سرمستی، مکن
با حریفان سرگرانی ساقیا |
ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری
خوش خوش کشانم میبری آخر نگویی تا کجا |
از سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود
پسته ی بی مغز چون لب وا کند رسوا شود چون صدف هر کس که دندان بر سر دندان نهد سینه اش با گفتگو گنجینه ی دریا شود |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
توانگرا در رحمت به روی درویشان
مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید |
ديدي که يار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هيچ غم نداشت |
تا به روز آن هندوک را میفشارد
چون بود در پیش سگ انبان آرد |
دل ديوانه از آن شد که نصيحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجير کنم |
اکنون ساعت 07:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)