یار با ما بی وفایی میکند بوته ها را او هوایی می کند ت |
تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی
که شراب ناامیدی چه قدر خمار دارد // ک |
که نیم کوهم ز صبر و حلم و داد کوه را کی در رباید تند باد ع |
عاشق نشدی، محنت هجـران نکـشیدی
کس پیش تو غمنامۀ هجران چه گشاید // ش |
شود چون بید لرزان سرو آزاد اگر بیند قد دلجوی فرخ الف |
از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند
این هم اگر چه شکوه شحنه به شاه کردنست // ت |
تا تمنای سپیده دلم برات تپیده
شعر می گفتم همش سبد سبد قصیده ... |
هرچند که از آینه بی رنگ تر است
از خاطر غنچه ها دلم تنگ تر است بشکن دل بی نوای ما را ای عشق کاین ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است // |
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحم غلام را گ |
گفتی که ز بحر مجلس افروختنی در عشق چه لفظ هاست اندوختنی ای بی خبر از سوخته و سوختنی عشق آمدنی بود نه آموختنی ...(هرچی) |
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را ت |
تا به کنار بودی ام بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده ام // |
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش
ساقیا می ده به قول مستشار موتمن س |
سرزنشم مکن اگر از همه پا کشیده ام
طبع لطیف آدمی به همه سر نمی کند // |
ها ؟؟؟؟
این چیه؟ // //دل در جهان مبند و به مستی سوال کن از فیض جام و قصه جمشید کامگار ق |
قیر شد گرد رخت غالیه گون
خطت از غالیه دانی که توراست ن |
نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد
گریه های جمله عالم در وصالش خنده شد هر چی عشقته |
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد ی |
یک موی ز هفت و هشت گر هست
این خلوت خاص را نشایید س |
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همــدم گــل نمیشود یـادِ سمـن نمیکند م |
ما مست شدیم و دل جدا شد
از ما بگریخت تا کجا شد ک |
کــاروان آمـد و دلـخـواه بـه همـراهش نیست
با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست ش |
شب رفت حریفکان کجایید
شب تا برود شما بیایید م |
مرا پهلوانی نیای تو داد
دلم را خرد مهر و رای تو داد ف |
فرمان ما کن ای پسر با ما وفا کن ای پسر
نسیه رها کن ای پسر کامروز فرمان می رسد و |
وضع دوران بنگر ساغر عشرت برگیر
که بهر حالتی اینست بهین اوضاع ح |
حیران کن و بی رنج کن ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن مستان سلامت می کنند آ |
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست ح |
حسین کربلایی آب بگذار
که آب امروز تیغ آبدارست خ |
خنجر خونریز او خونم بریخت
ناوک سر تیز او جانم بخست گ |
گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل ای بسا دُر که نبوک مژه ات باید سفتی |
یکی را که دیدی تو در جنگ پشت
بکش گر عدو در مصافش نکشت خ |
خداوندا به فریاد دلم رس
کس بی کس توئی مو مانده بی کس همه گویند که طاهر کس نداره خدا یار منه چه حاجت کس ش |
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت ل |
لنگ لنگان قدمی برمیداشت
هر قدم دانه ی شکری میکاشت گ |
گر درخور عشق آید خرم چو دمشق آید
ور دل ندهد دل را ویران چو حلب بیند ز |
زین دایره ی مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی ف |
فرمای تو ساقی را آن شادی باقی را
تا باد نپیماید تا باده بپیماید ب |
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد ی |
یکی گولی همی خواهم که در دلبر نظر دارد
نمی خواهم هنرمندی که دیده در هنر دارد ع |
اکنون ساعت 02:02 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)