نه هفت هزار ساله شادی جهان
این محنت هفت روزه غم میارزد |
دارای دهر شاه شجاع آفتاب ملک
خاقان کامگار و شهنشاه نوجوان |
وای باز ن_:2:
نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت |
ترسم اين قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ايمان را |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را |
اگر از پرده برون شد دل من عيب مکن
شکر ايزد که نه در پرده پندار بماند |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
آن گوش که حلقه کرد در گوش جمال
آویزهٔ در ز نظم حافظ بادش |
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را |
از اين سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را |
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت روزی تفقدی کن درويش بینوا را |
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما |
آيينه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا |
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما |
اگر آن ترک شيرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را |
اعظم جلال دولت و دین آنکه رفعتش
دارد همیشه توسن ایام زیر ران |
نوای چنگ بدانسان زند صلای صبوح
که پیر صومعه راه در مغان گیرد |
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما |
آن بزرگین گفت ای اخوان من
ز انتظار آمد به لب این جان من |
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت |
....................................
|
.........................
|
تا بر دلش از غصه غباری ننشيند
ای سيل سرشک از عقب نامه روان باش |
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شبها به غرامت برخاست |
تو بودی آن دم صبح امید کز سر مهر
برآمدی و سر آمد شبان ظلمانی |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تا بود نسخه عطری دل سودازده را
از خط غاليه سای تو سوادی طلبيم |
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست |
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای
ور خود از تخمه جمشيد و فريدون باشی |
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است |
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است |
تخت تو رشک مسند جمشید و کیقباد
تاج تو غبن افسر دارا و اردوان |
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است |
تو آفتاب ملکی و هر جا که می روی
چون سایه از قفای تو دولت بود دوان |
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینهها در مقابل رخ دوست |
اکنون ساعت 09:38 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)