غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندليب شيدا را |
گل اگر خشک شود شاخه اش می ماند
دوست اگر دور شود خاطره اش می ماند |
دلا طمع مبر از لطف بینهايت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست |
دل از دست جدایی میکشد آهی و میگوید
که تنهایی عجب دردی ست داد از دست تنهایی |
سينه مالامال درد است ای دريغا مرهمی
دل ز تنهايی به جان آمد خدا را همدمی |
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد
دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز |
اي دريغا كه كان نفرين را از طمع چند آفرين گفتم از خري بود آن نبد ز خرد كه خر ماده را تكين گفتم |
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد |
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بيمار که ديدهست بدين سخت کمانی |
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا
ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم |
هنگام خير سست چو نال خزانيند
هنگام شر سخت چو سد سکندرند |
چو آگاهي آمد به کاووس شاه
که شد روزگار سياوش تباه |
بينام تو شعلهها تباهند تباه
با نام تو کارها تمامند تمام |
نوح ار چه مردم وار بد طوفان مردم خوار بد گر هست آتش ذره اي آ ن ذره دارد شعله ها |
قصه امواج دریا را ز دریا دیده پرس
هر دلی آگه ز طوفان دل من نیست نیست |
تو دريايي و مي گويي جهان را
در آ در من بيآموز آشنايي لب و لنج كفوري را دريدي بدان درياي امواج عطايي |
دیگرم الفت به خورشید جهان افروز نیست
تا دل درد آشنا شد آشنای نیمشب |
به مژگان سيه کردی هزاران رخنه در دينم
بيا کز چشم بيمارت هزاران درد برچينم |
اگر دردم تویی دردم فزون باد
اگر عشقم تویی سهمم جنون باد |
نی ز نغمه واماند چون ز لب جدا ماند
وای اگر دل خود را از خدا جدا بینی |
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند |
سعدی چه کنی شکایت از دوست
چون شادی و غم نه برقرارست |
ای دوست اگر جان طلبی آن به تو بخشم
از جان چه عزیزتر بود آن به تو بخشم |
سينه مالامال درد است اي دريغا مرهمي
دل ز تنهايي به جان آمد خدا را همدمي چشم آسايش كه دارد از سپهر تيزرو ساقيا جامي به من ده تا بياسايم دمي |
ساقیا امشب صدایم با صدایت ساز نیست
یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست |
چه شبست یا رب امشب که ستارهای برآمد
که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم |
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد |
چه نسبت است به رندي صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا |
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست |
ما همچو خرمن ريخته گندم به كاه آميخته هين از نسيم باد جان كه را ز گندم كن جدا |
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهي نيست |
شكايت ار ز زمانه كند بگو تو برو زمانه بي تو خوش است و زمانه را چه شدست |
کي بود در زمانه وفا جام مي بيار
تا من حکايت جم و کاووس کي کنم |
وفا نکردی و کردم، به سر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟ |
کس به اميد وفا ترک دل و دين مکناد
که چنانم من از اين کرده پشيمان که مپرس |
به اميد آنكه شايد برسد به خاك پايت
چه پيام ها سپردم همه سوز دل صبا را |
صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش |
ز لطف غيب به سختي رخ از اميد متاب
که مغز نغز مقام اندر استخوان گيرد |
از غيب رو نمود صلايي زد و برفت كين راه كوتهست گرت نيست پا روا |
ز لطف غيب به سختي رخ از اميد متاب
که مغز نغز مقام اندر استخوان گيرد |
اکنون ساعت 01:35 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)