می آورد به میگساران نو
نشستی نو ایین و یارانی نو فردوسی ق بده |
قدر مجموعه ی گل مرغ سحرداندوبس
که نه هرکو ورقی خواندمعانی دانست ج |
جانم ز سینه بر زه دامان بر آمده گویی به عزم خدمت جانان بر آمده ناز غرور کی نهد از سر که این نهال گویی بر آب دیدهٔ رضوان بر آمده ل |
لب تو خضر ودهان تو آب حیوان است
قد تو سرو میان موی وب به هیئت عاج ر |
رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند ج |
جام امید نظرگاه خمار است اینجا حلقهٔ دام تو خمیازه شکار است اینجا عیشها غیر تماشای زیانکاری نیست درخور باختن رنگ بهار است اینجا ز |
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش ج |
جان درازی توبادا که یقین می دانم
درکمان ناوک مژگان تو بی چیزی نیست ع |
عجب علمی است علم هیئت عشق که چرخ هشتمش هفتم زمین است ج |
جز خم ابروی دلبر هیچ مهرابی ندارم
جز غم هجران رویش من تب و تابی ندارم " ص " |
اکنون ساعت 01:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)