حال سوخته را سوخته دل داندوبس شمع دانست که جان دادن پروانه زچیست ف |
فتنه از چرخ و قیامت ز زمین برخیزد اگر آن چشم کمان کش به کمین برخیزد ای بسا خانه! که بر اسب شود تنگ و سوار تا سواری چو تو از خانهٔ زین برخیزد ب |
باخداباش وپادشاهی کن
بی خداباش وهرچه خواهی کن س |
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد ب |
بنگر ز صبا دامن گل چاک شده بلبل ز جمال گل طربناک شده در سایه گل نشین که بسیار این گل در خاک فرو ریزد و ما خاک شده ز |
زمن به حضرت آصف که می برد پیغام
که یادگیردو مصرع زمن به نظم دری ش |
شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست هم بر سر گریه ای که چشمم را خوست از خون دلم هر مژهای پنداری سیخیست که پارهٔ جگر بر سر اوست ن |
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند ب |
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ ع |
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز ص |
اکنون ساعت 04:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)