من آهنگ غریب روزگارم غمی در انتهای سینه دارم تمام هستی ام یک قلب پاک است که آنرا زیر پایت میگذارم شبی غمگین شبی باران وسرد مرا در غربت فردا رهاکرد دلم در حسرت دیدار اوماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من می گفت تنهایی غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد تمام هستیم بود وندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد... :):53: |
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بی کسی ها می کنم هرشب تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟ که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب |
[IMG]http://*****************/Files/3aa67448519a496e8bf2.jpg[/IMG] |
نام شعر : گزيده اي از قصيده ي آبي خاکستري سياه من گمان مي کردم |
اشک هایم را ببین سرد است و بی جان نازنین
باختم خود را به چشمان تو آسان نازنین باز جریان تمام لحظه هایم با تو است تا ته این کوچه گردی های حیران نازنین کاش بودی تا ببینی در هجوم بی کسی باز می خوانم تو را با چشم گریان نازنین بی تو بودن مرگ من در وحشت تاریکی است همچو برگی در میان خشم طوفان نازنین پشت حسرت های سوزان دلی پر تاب و تب کلبه ای اینجاست دور افتاده ، ویران نازنین با دو دست شوق ، قلبم کاش میشد می نوشت پشت پلکت قصه ای از عشق پنهان نازنین ساده و بی پرده گفتم پر ز احساس وجود دوستت دارم ، نمی گردم پشیمان نازنین با تو لبریز از غزل هایی همه پر رمز و راز بی تو اما واژه هایم رو به پایان نازنین حرف بسیاران برایم هیچ اما خود بگو چیست من را پکی این عشق تاوان نازنین ؟ دست بی منت بکش بر بال تنهایی من می تپد قلبش ولی زخمی و بی جان نازنین گرچه در فکرت اسیرم ، عاشقانه می رهم خود شکستی بر دل من قفل زندان نازنین کاش با نور تو مهتابی ترین مستی من آسمان تیرگی می شد درخشان نازنین کاش می گفتی کنون با من که هستم پیش تو ختم می کردی تو این شعر پریشان نازنین |
حالمان بد نیست...
حالمان بد نیست غم کم میخوریم
کم که نه! هر روز کم کم میخوریم آب میخواهم، سرابم میدهند عشق میورزم عذابم میدهند خود نمیدانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟ خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند دشنهای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست سنگ را بستند و سگ آزاد شد یک شبه بیداد آمد، داد شد عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام عشق اگر اینست مرتد می شوم خوب اگر اینست من بد می شوم بس کن ای دل نابسامانی بس است کافرم دیگر مسلمانی بس است در میان خلق سردرگم شدم عاقبت آلوده مردم شدم بعد ازاین با بیکسی خو می کنم هر چه در دل داشتم رو می کنم نیستم از مردم خجر بدست بت پرستم بت پرستم بت پرست بت پرستم، بت پرستی کار ماست چشم مستی تحفه ی بازار ماست درد می بارد چو لب تر می کنم طالعم شوم است باور می کنم من که با دریا تلاطم کرده ام راه دریا را چرا گم کرده ام قفل غم بر درب سلولم مزن! من خودم خوشباورم گولم مزن! من نمی گویم که خاموشم مکن من نمی گویم فراموشم مکن من نمی گویم که با من یار باش من نمی گویم مرا غم خوار باش من نمی گویم؛ دگر گفتن بس است گفتن اما هیچ نشنفتن بس است روزگارت باد شیرین! شاد باش دست کم یک شب تو هم فرهاد باش آه! در شهر شما یاری نبود قصه هایم را خریداری نبود!!! وای! رسم شهرتان بیداد بود شهرتان از خون ما آباد بود از درو دیوارتان خون می چکد خون من،فرهاد،مجنون می چکد خسته ام از قصه های شومتان خسته از همدردی مسمومتان اینهمه خنجر دل کس خون نشد این همه لیلی، کسی مجنون نشد آسمان خالی شد از فریادتان بیستون در حسرت فرهادتان کوه کندن گر نباشد پیشه ام بویی از فرهاد دارد تیشه ام عشق از من دور و پایم لنگ بود قیمتش بسیار و دستم تنگ بود گر نرفتم هر دو پایم خسته بود تیشه گر افتاد دستم بسته بود هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه! هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه! هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه! هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفأل می زنم حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت: "ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم" |
کعبه پنهان
|
|
|
گفتا که می بوسم تو را |
اکنون ساعت 12:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)