شمع را چون برفروزی اشک ریزد بر رخان او چو بفروزد رخ عاشق بریزد دمعها س |
سَرِ بی سرور ما را ز چه سامانی نیست؟
شب بی اختر ما را ز چه پایانی نیست؟ ترسم آن روز به بالین من آرند طبیب که من و درد مرا فرصت درمانی نیست " ن " |
نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم
به کَسم مکن حواله که بجز تو کَس ندارم چه کمی درآید آخر به شرابخانه تو اگر از شراب وصلت ببری ز سر خمارم چو نیم سزای شادی ز خودم مدار بیغم که در این میان همیشه غم توست غمگسارم « ق » |
قرض است کارهای بدت نزد روزگار
یک روز اگر ز عمر تو ماند ادا کند "ک" |
کشتی بیناخدا را بادبان لطف خداست
موج از خودرفته را از بحر بی پایان چه باک؟ « ح » |
حلقه زلفش تماشاخانه باد صباست
جان صد صاحبدل آنجا بسته یک مو ببین " ه " |
هر چند كه پرورده اين خاك و گليم
در نزد كريمان دو عالم خجليم خواجوي كرماني ي |
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش زمن ای پیک صبا پیغامی آن حریفی که شب و روز می صاف کشد بود آیا که کند یاد ز دردآشامی |
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش زمن ای پیک صبا پیغامی آن حریفی که شب و روز می صاف کشد بود آیا که کند یاد ز دردآشامی " خ" |
خوشتر از خلد برین آراستند ایوان دل
تا به شادی مجلس آراید درو سلطان دل هم ز حسن خود پدید آرد بهشت آباد جان هم به روی خود برآراید نگارستان دل « و » |
اکنون ساعت 01:37 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)