من همان روز زفرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا بلب شیرین داد |
دفتر عشق که سر خط همه شوق است وامید
آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس |
سرشکم آمد و عيبم بگفت روي به روي
شکايت از که کنم خانگيست غمازم |
منم آن نخل خزان دیده کز اسباب جهان
هیچ در بار به جز برگ سفر نیست مرا |
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکر خا را |
از جوانی داغها بر سینهٔ ما مانده است
نقش پایی چند ازان طاوس بر جا مانده است |
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگ تر گردد کمند |
درد من عشق تو و بستر من ، بستر مرگ
جز تـوأم هـیچ طبیبی و پـرستـاری نیست |
دهان بسته ام از نوش لبان میبرم آزار
من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار |
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی آن سلسله را آخر نیست |
تابوت اين همه نظرش را گرفته بود
لبخندهاي تلخ و غريبش دليل داشت انگار رخصت سفرش را گرفته بود |
در عشق تو از بس که خروش آورديم
درياي سپهر را به جوش آورديم چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت رفتيم و زبانهاي خموش آورديم |
مي چكد لاله لاله اشكِ درد
امشب از خلوت شبانة دل با من اي دل بگو كجا رفتي كه پر از ماتم و شراره شدي تو چه ديدي در آن ديار غريب كه شكستي و پاره پاره شدي |
يارب چه چشمه ايست محبت که من ز آن
یــک قــطـــره خــوردم و دريــــا گريـســتــم |
ما را نه غم دوزخ نی حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق نگاهیم |
من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی |
یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پر سوز ترین گدازه از عشق بگیر در هر نفسی که میتپی ای دل من یادت نرود اجازه از عشق بگیر |
روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند
زنهار کاسه سر ما پر شراب کن |
نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند |
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی |
یکی میپرسد اندوه تو از چیست؟
سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ برایش صادقانه مینویسم برای آنکه باید باشدو نیست |
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من
هیچ کس را من نپسدم که به جای تو بود |
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم |
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را باری به چشم احسان در حال ما نظر کن کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را |
الا ای خسرو شیرین که خود بیتیشه فرهادی |
دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
از خانه برون آمد و بازار بیاراست در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست |
تا ابد تا لحظه ی مرگ تا سکوت قصه هامون بمونه بین من و تو ، هک بشه تو لحظه هامون |
نو گل نازنین من تا تو نگاه میکنی |
نمی تونم نمی زارم نمی خوام و نمیشه
تموم لحظه هامون و به خاطره سپردن |
نقل قول:
نگارین نخل موزونی همایون سرو آزادی به صید خاطرم هر لحظه صیادی کمین گیرد کمان ابرو ترا صیدم که در صیادی استادی چه شورانگیز پیکرها نگارد کلک مشکینت |
نقل قول:
آخ ببخشید شرمنده اصلا حواسم نبود تبسم بر رخ مردم كند گل تماشا كن تبسم هاي او را تبسم كن كه خود را گم كند گل |
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغدل بود به امید دوا باز آمد |
دانی که چرا محو تماشای توام
آن قدر مات که حتی مزه بر هم نزنم مزه بر هم نزنم تا که زدستم نرود ناز چشمت به قدره مزه بر هم زدنی |
یاری انــدر کس نمیـبـیـنـم یاران را چــه شد
دوستی کی اخر امد دوستداران را چه شد |
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم |
ماهم این هفته برون رفت وبه چشـمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست |
ما مرد زهد و طامات نیستیم
با ما به جام باده ی صافی خطاب کن |
نمیدانی دلم بسیار تنگست
میان ما و تو دیوار سنگست به امیدی که بر گردی دوباره نگاهم بر در و گوشم به زنگست |
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد |
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید |
اکنون ساعت 03:09 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)