هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه
روشندل و صاحب اثر و پاک ضمیریم |
ياد باد آنكه زما وقت سحر ياد نكرد
دل غمديده ما را به وداعي شاد نكرد |
غوغاي روحاني نگر سيلاب طوفاني نگر خورشيد رباني نگر مستان سلامت مي كنند |
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم
سيلاب سرشك آمد و طوفان بلا رفت |
با هر ستارهای سر و کار است هر شبم
از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو |
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست |
شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد
ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی |
كي شعر تر انگيزد خاطر كه حزين باشد
يك نكته از اين معني گفتيم و همين باشد |
سر فرا گوش من آورد به آواز حزين
گفت ای عاشق ديرينه من خوابت هست |
به مرغان بهاری گو که این مرغ خزان دیده
دگر سازش غم انگیز است و آواز خزان خواند |
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست |
چون تو گلی کس ندید در چمن روزگار
خاصه که مرغی چو من بلبل بستان اوست |
بر جگر داغی ز عشق لاله رویی یافتم
در سرای دل بهشت آرزویی یافتم عمری از سنگ حوادث سوده گشتم چون غبار تا به امداد نسیمی ره به کویی یافتم |
باغ بهشت و سايه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکنم |
سايه طوبي و دلجويي حور و لب حوض
به هواي سر كوي تو برفت از يادم |
تو و طوبي و ما و قامت يار
فکر هر کس به قدر همت اوست |
غلام همت آنم که زير چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست |
غلام همت آن نازنينم
که کار خير بي روي و ريا کرد |
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است |
دوست تازه وارد گرامی اینجا جای مشاعره است نه ...:mad:
بهتره بری به قسمت تاپیکهای سریالی زير بارند درختان که تعلق دارند ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد |
نجوید جان از آن قالب جدایی
که باشد خون جامش در رگ و پی |
چه جاي صبر كه گر كوه قاف بود اين صبر ز آفتاب جدايي چو برف گشت فنا |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد |
شب سرآمد یک دم آخر دیده بر هم نه رهی
صبحگاهان اختر شب زنده دار آسوده است |
بس عاشق آشفته آسوده و خوش خفته در سايه آن زلفي كو حلقه و خم دارد |
ز زير زلف دو تا چون گذر كني بنگر
كه از يمين ويسارت جه سوكورانند |
لشكر خشمش رسيد جمله كشيده رماح باز برآراستند قلب يمين و جناح |
از كران تا به كران لشكر ظلم است ولي
از ازل تا به ابد فرصت درويشان است |
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد |
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاين چنين رفتهست در عهد ازل تقدير ما |
از اول امروز حريفان خرابات مهمان توند اي شه و سلطان خرابات امروز چه روزست بگو روز سعادت اين قبله دل كيست بگو جان خرابات |
خاک شیراز که سرمنزل عشق است و امید
قبله مردم صاحبدل و صاحب نظر است |
غروبا وقتی خورشید ته دریا می میره
دل من از دوری تو قدر یه دنیا می گیره |
دعوت خورشيد به از زيت تو چند چراغ ارزد آن يك صلا |
حسب حالي ننوشتي و شد ايامي چند
محرمي كو كه فرستم به تو پيغامي چند ما بدان مقصد عالي نتوانيم رسيد هم مگر پيش نهد لطف شما گامي چند |
يار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پيک صبا پيغامی |
ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی تو که آتشکده عشق و محبت بودی چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی |
چو صلاح دل و دين را مه خورشيد يقين را به تو افتاد محبت تو شدي جان و روانم |
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
که تو کنکور دهی و قبول نشوی :p |
:23:
از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست |
اکنون ساعت 02:03 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)