دست تو را به ابر که یارد شبیه کرد
چون بدره بدره این دهد و قطره قطره آن |
نيکی پير مغان بين که چو ما بدمستان
هر چه کرديم به چشم کرمش زيبا بود |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون در ان ظلمت شب آب حیاتم دادند |
دفتر دانش ما جمله بشوييد به می
که فلک ديدم و در قصد دل دانا بود |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاين کسی گفت که در علم نظر بينا بود |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
از سایه به خورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن و سایهٔ گل |
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام |
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم |
مکن که می نخوری بر جمال گل یک ماه
که باز ماه دگر می خوری پشیمانی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
از در خويش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس |
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما |
آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد |
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما |
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب ديدهام که مپرس |
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت |
تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای
سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تکيه بر تقوا و دانش در طريقت کافريست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بايدش |
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست |
تو خفتهای و نشد عشق را کرانه پديد
تبارک الله از اين ره که نيست پايانش |
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسيد ای محب خموش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
تا نگردی آشنا زين پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پيغام سروش |
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است |
ترک ما سوی کس نمینگرد
آه از اين کبريا و جاه و جلال |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است |
تعظيم تو بر جان و خرد واجب و لازم
انعام تو بر کون و مکان فايض و شامل |
لطیفهایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست |
تويی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نيستم ز تو در روی آفتاب خجل |
لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است
قد تو سرو و میان موی و بر به هیئت عاج |
جلوهای کرد رخت ديد ملک عشق نداشت
عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد |
به سلامتی (ل)تمام شد http://www.persianblog.ir/editor/images/smilies/4.gif
دهان شهد تو داده رواج آب خضر لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج |
خب ت تموم شد منم ل رو تموم کردم ولی هست بذارم باز:d
جمالت آفتاب هر نظر باد ز خوبی روی خوبت خوبتر باد |
http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/109.gifنزاری یه وقتا،ولی (ت)هستا http://forum.iranblog.com/images/smilies/icon_arrow.gif
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج |
ت گذاشتی ل میاد
جز نقش تو در نظر نیامد ما را جز کوی تو رهگذر نیامد ما را |
اکنون ساعت 06:30 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)