از آتش سودایت دارم من و دارد دل داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی رهی معیری |
یارب چه غمزه کردصراحی که خون خم
بانعره ای غلغلش اندرگلو ببست مطرب چه پرده ساخت که در حلقه ی سماع براهل وجدوحال در های وهو ببست |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
از نامه سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد ازین نامه طی کنم |
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت قدم دریغ مدار از جنازه ی حافظ که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت |
تو عهد کردهای که نشانی به خون مرا من جهد کردهام که به عهدت وفا کنی |
یارا یارا ترا چه یارا تا دل بربائی اذکیا را این دلبری از تو نیست بالله این فتنه ز … |
هر شاهدی که در نظر آمد به دلبری
در دل نیافت راه کآنجا مکان تست گفتند میهمانی عشاق می کنی سعدی به بوسه ای ز لبت میهمان تست |
ترا سزاست خدائی نه جسم را و نه جانرا تو را سزد که خودآئی نه جسم را و نه جانرا |
آن چه از نرگس مخمور تو در چشم منست برنخیزد به گل و لاله و ریحان دیدنسعدیا حسرت بیهوده مخور دانی چیست چاره کار تو جان دادن و جانان دیدن |
اکنون ساعت 06:48 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)