تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوهٔ بهشتی |
یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست |
تو را چنان که توی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک |
کنجی و فراغتی و یک شیشهٔ می چون گرم شود ز باده ما را رگ و پی |
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
الا ای پیر فرزانه مکن منعم زمیخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم |
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا |
ایا عظیم وقاری که هر که بندهٔ توست
ز رفع قدر کمربند توأمان گیرد |
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پيمانه زدند |
اکنون ساعت 08:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)