باشه نمیزارممرافه
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح |
حسب حالی ننوشتی و شد ايامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پيغامی چند |
دوش مي گفت كه فردا بدهم كام دلت
سببي ساز خدايا كه پشيمان نشود |
دوست آنست که گیرد دست دوست
در پریشان حالی ودرماندگی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
اگر آن ترک شيرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را |
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما |
اگر دشنام فرمايی و گر نفرين دعا گويم
جواب تلخ میزيبد لب لعل شکرخا را |
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب |
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی يافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
آن طره که هر جعدش صد نافه چين ارزد
خوش بودی اگر بودی بوييش ز خوش خويی |
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم |
مبتلايی به غم محنت و اندوه فراق
ای دل اين ناله و افغان تو بی چيزی نيست |
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت |
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد که منم بر در میخانه مقیم |
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت |
تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای
سرپنجهٔ دشمن افکن ای شیر خدای |
يار اگر ننشست با ما نيست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدايی عار داشت |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسيد ای محب خموش |
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست |
تويی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نيستم ز تو در روی آفتاب خجل |
لطیفهایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست |
تحصيل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب اين فضايل |
لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است
قد تو سرو و میان موی و بر به هیئت عاج |
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را |
از این مرض به حقیقت شفا نخواهم یافت
که از تو درد دل ای جان نمیرسد به علاج |
جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد |
دعای جان تو ورد زبان مشتاقان
همیشه تا که بود متصل مسا و صباح |
حکمش روان چو باد در اطراف بر و بحر
مهرش نهان چو روح در اعضای انس و جان |
نسیم مشک تاتاری خجل کرد
شمیم زلف عنبربوی فرخ |
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را |
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح |
حاش لله که نيم معتقد طاعت خويش
اين قدر هست که گه گه قدحی می نوشم |
مگر که لاله بدانست بیوفایی دهر
که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را |
امروز قدر پند عزیزان شناختم
یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نيکی به جای ياران فرصت شمار يارا |
اندر سر ما خیال عشقت
هر روز که باد در فزون باد شب خوش |
اکنون ساعت 08:35 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)