کهن جامه ی خویش پیراستن
به از جامه ی عاریت خواستن س |
سلامی چو بوی خوش آشنایی |
جز اینقدر نتوان گفت در جمال تو عیب که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را م |
ما زنده به آنیـــم که آرام نگیــــریم |
ثاقبا بخت چنین خواست که من خوار شوم تا به کوهش برسم طالع بهتر گیرم ر |
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو |
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار
کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا **ج |
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم تو را |
طیره جلوی طوبی قد چون سرو تو شد
غیرت خلد برین ساحت بستان تو باد ز |
ز زلفت زنده میدارد صبا انفاس عیسی را ز رویت میکند روشن خیالت چشم موسی را سحرگه عزم بستان کن صبوحی در گلستان کن به بلبل می برد از گل صبا صد گونه بشری را ر |
اکنون ساعت 02:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)