پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   درد دل های عاشقانه... (http://p30city.net/showthread.php?t=16380)

مهبا 02-28-2011 04:58 PM

همیشه دست سرد تو با دست عاشقم بد بود

میون موندن و رفتن دلم عمری مردد بود

تنم لبریز طاقت بود که روزی با دلم باشی

همیشه باورم این بود که میشه عاشقم باشی

اگه عمری نگاه من به دستای تو شک میکرد

واسه احساس کم بودن غرور تو کمک میکرد

همیشه قلب خوش باور به عشق تو ارادت داشت

با من بد بودی و دستم به احساس تو عادت داشت

چه شبهایی که اشک من از احساس تو سر می رفت

دیگه انگار دعاهامم غریب و بی اثر می رفت

چه سنگینم چه تلخم من چه بیهوده تلاشم بود

طلوعت با یکی دیگه غروب دلخراشم بود

GhaZaL.Mr 05-04-2011 11:43 PM


تو / در قاب عکس
من
سهم بيشتری می خواهم


--------------------------


از هرچه که بگذریم از این نمیتوان گذشت که من و خاطرات نم گرفته ام برای فراموش شدن آفریده شدیم...



GolBarg 05-06-2011 10:52 PM

اما خودمانیم
چه غریبست افتادن دلی‌ ساده میان رفت و آمد مردم رنگ به رنگ



DraRed 05-07-2011 12:11 PM

چه جالب.
همه ی عاشقا و دلباخته های این جا زن هستن.:24:
منم یه چیز پیدا کردم شاید خوشتون بیاد.البته من که نفهمیدم یعنی چی:
عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز

GolBarg 05-07-2011 11:26 PM

آخــــــــی چه رمانتیک :p

قرارمان باشد
وقت بیقراری دل
تو آرامشم باش
من تنهایت نمی گذارم
تا آخر قصه ی این دل بیدل ...


[IMG]http://*****************/images/jr1be1sr8m50agzfx.jpg[/IMG]



li@ 05-08-2011 06:42 AM

اخرین حرف تو چیست؟
 
اخرین حرف تو چیست؟قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوضیک طرف خاطره ها!یک طرف پنجره ها!در همه آوازها! حرف آخر زیباست!آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست...

sharareh1 05-08-2011 04:07 PM

بهــ ــار …

و این همه دلتنــ ـگی؟!

نه ،

شاید فرشتــ ـــه ای

فصلــــ ها را به اشتباه

ورق زده باشد.

yad 05-08-2011 05:30 PM

گفته ای باور نداری عشق این ناچیز را

می پذیرم این دروغ مصلحت آمیز را

خوب می دانم تو هم در اشتیاق افتاده ای

باز کن بند حیا را ؛ دامن پرهیز را

ساقي 05-10-2011 06:42 PM

ببخشای ای عشق
ببخشای بر من
اگر ارغوان را نفهمیده چیدم
اگر روی لبخند یک بوته آتش گشودم
اگر ماشه را دیدم اما
هراس نگاه نفس گیر آهو
به چشمم نیامد...




...

GhaZaL.Mr 05-10-2011 06:49 PM



پر از فريادم اما همدلی نيست


كه از ناگفته ها شعری بخوانم .......!

GhaZaL.Mr 05-11-2011 10:48 AM

قایم باشک ..!!
 
قایم باشک ..!!


به صد رسیده بودی

چشم بسته ...

گرچه قرار ما

یک بازی ساده بود

نیامدی بگردی !

و شاید

از هزار هم گذشته بودی ...

من پشت درختها زرد می شدم

و دیگر

خیال ِ پیدا شدن

از سرم پرید ...

shokofe 05-15-2011 07:58 PM

لحظه ديدار نزديك است .
باز من ديوانه ام، مستم .
باز مي لرزد، دلم، دستم .
باز گويي در جهان ديگري هستم .
هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !
هاي ! نپريشي صفاي زلفم را، دست!
آبرويم را نريزي، دل !
- اي نخورده مست -
لحظه ديدار نزديك است

اخوان ثالث

dear59 06-15-2011 06:56 PM

به دستهایم می نگرم
و خالی ِ انگشتانم
که می گوید :

تو رفته ای و من
بیهوده ...

به انتهای یاد تو
در باران

خیره مانده ام !
دوباره ...
تنگ می شود دلم !

dear59 06-15-2011 07:04 PM

شرمنده ام
که هنوز...

از دوری ات نمرده ام !!

poosha 08-11-2011 02:53 AM

ای کاش میدونستی که چقدر میمیرم برات
و تو زندگیم جات خیلی خالیه
عشق من برگرد...

poosha 08-11-2011 03:00 AM

حرف نمیزنم
نه اینکه حرفی برای گفتن ندارم
نه...
تو رفتی
و دیگر
حرفی باقی نمانده

poosha 08-11-2011 03:08 AM

دستم را نخ بستم تا یادم بماند که
فراموشت کرده ام...

ali_zangeneh 08-11-2011 11:19 AM

گل به گل سنگ به سنگ این دشت یادگاران تو اند
رفته ای و اینک هر سبزه و سنگ د رتمام دشت
سوگواران تو اند
در دلم آرزوی آمدنت میمیرد
رفته ایی و اینک اما،آیا باز برمیگردی؟
چه تمنای محالی دارم.
خنده ام میگیرد!

poosha 08-15-2011 12:05 AM

این روزها یا به تو می اندیشم
یا...
به این می اندیشم
که چرا؟ به تو می اندیشم

poosha 08-15-2011 12:07 AM

خوب من!
سیب را چیدم تا بدانی...
تو را میخواهم نه بهشت را!!!

poosha 08-15-2011 12:16 AM

هر بار که یاد میکنم تو را
گم میشود تکه ای از من در من
همین روزهاست که تمام شوم...

shokofe 09-12-2011 11:07 PM

همیشه "کاش ها" و "شایدها"

روزی گریبانت را می گیرند،

که "باید" بگذری...

آنچه می خواهی نمی شود، ولی

آنچه می شود که نمی خواهی!

تو را پشت سر میگذارم

می گریزم

از واقعیتی که در برم گرفته.

انگار برای بودن باید رفت،

و منتظر اتفاقی بود که هیچگاه نمی افتد.

کاش همین اتفاق نصفه نیمه هم نمی افتاد

و من سوار قایقی می شدم که غرق می شد ،اگر صدایم نمی کردی

و کاش صدا نمی کردی

حالا از دوردست

تنها از دوردست، ..............................

آناهیتا الهه آبها 09-21-2011 11:01 AM

يکي را دوست دارم
ولي افسوس او هرگز نميداند
نگاهش ميکنم شايد
بخواند از نگاه من
که او را دوست مي دارم
ولي افسوس او هرگز نميداند
به برگ گل نوشتم من
تو را دوست مي دارم
ولي افسوس او گل را
به زلف کودکي آويخت تا او را بخنداند
به مهتاب گفتم اي مهتاب
سر راهت به کوي او
سلام من رسان و گو
تو را من دوست مي دارم
ولي افسوس چون مهتاب به روي بسترش لغزيد
يکي ابر سيه آمد که روي ماه تابان را بپوشانيد
صبا را ديدم و گفتم صبا دستت به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست مي دارم
ولي افسوس و صد افسوس
زابر تيره برقي جست
که قاصد را ميان ره بسوزانيد
کنون وامانده از هر جا
دگر با خود کنم نجوا
يکي را دوست مي دارم
ولي افسوس او هرگز نميداند .





bigbang 02-16-2012 10:27 PM

واقعاً دردآور است
درد آور است
قلبم درد میکند
روحم پریشان است
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم
به خودم نمی توانم دروغ بگویم دوستت دارم
این امتحان ، این آزمون آزمون سختی بود
امشب شب تارم شده
دوست دارم زمین دهن باز کند و من را ببلعد
لعنت به من :(

gohar 02-17-2012 10:26 AM

دل من تـنها بـود ،

دل من هرزه نـبـود ...

دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا

به کجا ؟!

معـلـوم است ، به در خانه تو !

دل من عادت داشـت ،

که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری

که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...

دل من ساکن دیوار و دری ،

که تو هر روز از آن می گـذری .

دل من ساکن دستان تو بود

دل من گوشه یک باغـچه بـود

که تو هر روز به آن می نگری

راستی ، دل من را دیـدی ...؟

gohar 02-17-2012 10:35 AM

کجایی سهراب؟؟

آب را گل کردند..چشمها را بستند و چه با دل کردند...

وای سهراب کجایی آخر....؟

زخمها بر دل عاشق کردند..خون به چشمان شقایق کردند....

تو کجایی سهراب..؟؟که همین نزدیکی عشق را دار زدند..

همه جا را سایه دیوار زدن..وای سهراب کجایی که ببینی...

حالا دل خوشی مثقالیست...دل خوشی سیری چند؟؟

صبر کن سهراب..قایقت جا دارد..




bigbang 02-20-2012 12:49 PM

سلام ای عشق خیالی
میدانی در تصوراتم چه میگذرد
میدانی تو را چگونه میبینم
در تصورات من : تو یک دخترک زیبا هستی که به درخت چناری تکیه داده در لابه لای موهایش شاخه ای از گل سرخ است و دفتری به دست دارد و لباسش کهنه اما زیباست
در حال خواندن شعر با صدای بلند است و من از فاصله ای که او نمیتواند متوجه ام شود نگاه اش میکنم
برگهای چنار هم آواز با دخترک در حال رقصیدن در امواج باد هستند
من در اندیشه تو هستم و تونگاهت به دفتر شعرت
میخواهم به سوی تو بیایم تا تو را از راز خود با خبر کنم منتها توانی ندارم
ترس ، ترس از این که مرا از خود برانی
ترس از دشمنی از نفرت ، ترس از بهم زدن آرامشت
ایکاش من هم بچه بودم ، ایکاش من هم دردستانم دفتر شعری داشتم و
آواز می خواندم با صدای بلند تا شاید مرا ببینی
میگویند عشق روان انسان را پاک میکند
راست میگویند پاکی هدیه ای است که تو به من دادی
و با وجود تو فهمیدم چقدر دوست داشتن خوب است حتی اگر به مقصود خود نرسی
من این رنج دوری را دوست دارم
من این نگاه منتظرم را دوست دارم
شاید روزی مرا ببینی ، شاید
من شاهزاده ای با اسب سفید نیستم ، اصالتم از خاک است پدرم آدم و مادرم حواست
افتخار بزرگی ندارم ، پشت دیوی را به زمین نزده ام ، اژدهایی را نکشته ام
روزی من تکه نان و اندکی ماست آری ما ، شاید روزی با هم نان بخوریم
شاید روزی برایت از احساسم لقمه ای بگیرم
شاید روزی چنار دلش به حالم بسوزد و جا به جا شود
من تو را ، روح تو را دوست دارم
من معنویت را دوست دارم
دوست داشتن را
دوست دارم
و تو را

bigbang 02-23-2012 08:13 PM

یک شب پیش خودم گفتم بیایم و تصور کنم همه چیز درست میشد
تو مال من میشدی !
من را دوست میداشتی
آونوقت با هم میرفتیم دریا ، با هم میرفتیم جنگل میرفتیم آبشار با هم رنگین کمان تماشا میکردیم
سیبی را از وسط برایت نصف میکردم
نصف من نصف شما
برایت ذره ای آب رودخانه می آوردم از بالای بالا جایی که آبها آلوده نیست
جایی که لازم نبود سهراب بگوید آب را گل نکنیم
تو برایم قصه میگفتی من هم برایت شعر میخواندم
نان و پنیری با هم میخوردیم
شاپرکها را تماشا میکردیم
میرفتیم گندم زار با هم شعر گل گندم میخواندیم
ساقه ای گندم میچیدم میگذاشتم در کلاف موهایت
دست هم را میگرفتیم میچرخیدیم میچرخیدیم میچرخیدیم میچرخیدیم
آن وقت من دور تو میگشتم تو دور من میگشتی !
میرفتیم کوه آن جا برایت آدم برفی درست میکردم بعد با هم برف و مربا میخوردیم !
روی شانه هایم مینشستی دزدکی از درخت خانه همسایه گیلاس میکندیم با هم میخوردیم
دو کاغذ بزرگ مییگرفتیم با هم نقاشی میکشیدیم
اینقدر به تو میگفتم دوستت دارم تا گونه هایت سرخ میشد
و ...... هرگز ترکت نمیکردم
هرگز ترکت نمیکردم
هر وقت اخم میکردی و ناراحت بودی شانه های من از آن تو بودند هر چه میگفتی میگفتم چشم و انجام میدادم
نمیگذاشتم کسی تو را ناراحت کند
غم و غصه هایت را میشستم




ROJINAjoON 02-23-2012 08:27 PM

و این است عشق...

یوسف بدون زلیخا، پیامبر شد و

زلیخا بدون یوسف، نابود!!

bigbang 03-29-2012 02:25 AM

مطمئنم هرگز من را دوست نداری و نخواهی داشت هرگز . من محبتت را گدایی نکردم ، کردم ؟ محبت تو را دوست دارم مانند خودت !
شاید فکر کنی تنهایم ! یا بی کسی نکشیده ام
شاید در ذهنت تصور کنی من هم عابری ، رهگذری ، نسیمی ، موجی هستم
فکر میکنی چون جریان دارم دائمی نیستم چون محرک و متحرکم ثابت نیستم
اما نمیدانی احساسم مانند رود برای تو است جریان دارم اما در عین حال ثابت و پایدارم
تو جریان منی ! قصه من ! تو داستان تلخ منی ، تو رنج منی ، عشق من ، قلبم برای تو است جای نامحرم ندارد فقط برای تو است
دوست داشتن تو برای من هزینه یک عمر را خواهد داشت
اما من عاشقانه قسط میدهم اشکال ندارد ما هم کارمان وام گرفتن شده !
از جان عزیزتر هست بگیر این هم مال تو
در کارهای دیگر جانب احتیاط دارم اما اگر برای تو باشد قمار میکنم ، هر چه میخواهد بشود
دوستت دارم در هر لحظه چه شاد بشوم و چه غمگین تو همسفر قلب منی
در کنارم ، هم شانه ، دوستم
درد و دل من از جنس دل درد نیست ، ناراحت نشو ، من همیشه در کنارت خواهم بود


mohammad.90 03-29-2012 11:03 AM

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/...arin_tanha.jpg


mohammad.90 03-29-2012 06:23 PM

. . . به این می گن عشق كه واسش جون بدی !
. . . به این می گن عشق كه برات بمیره !
. . . به این می گن عشق كه صداش همیشه باهات باشه !
. . . به این می گن عشق كه تو ظرف غذات رژه بره !
. . . به این می گن عشق كه یه نفسی هر شب بیاد سراغت !
. . . به این می گن عشق كه یه خاطره‌، همه دفترتو پر كنه !
. . . به این می گن عشق كه بزرگی‌تو، تو دنیایه كوچیكش مخفی كنی !
. . . به این می گن عشق كه كارای چندش آور شو، تو براش انجام بدی !
. . . به این می گن عشق كه حتی تو خوابم ببینیش ! . . . می‌بینش ؟؟؟
. . . به این می گن عشق كه براش بنویسی، اما خسته نشی ؟
. . . به این می گن عشق كه برای با اون نبودن بهونه نیاری !
. . . به این می گن عشق كه بدون اون همه چی یعنی هیچی !
. . . به این می گن عشق !



ترنم 03-30-2012 01:33 AM

دَر مـــــن

کـــوچـه هـایـی اســت کـه بـا تـــــو

سَـــفـر هـایـی اســت کـه بـا تـــــو

روزهــایـی اســت کـه بـا تـــــو

شَـــب هـایـی اســت کـه بـا تـــــو

عـــاشـقـانـه هـایـی اســت کـه بـا تـــــو . . .

نَــگـشـتـه ام

نَــرفـتـه ام

سَـــر نــکـرده ام

آرام نــیـافـتـه ام

نـَـگـفـتـه ام . . .

مــی بـیـنـی چـــقـدر بـا تـــــو کـار دارم؟؟؟

زودتـــر بـیــــا /.

مهربان جون 03-30-2012 07:58 PM

خسته ام میفهمید؟!
خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن.
خسته از منحنی بودن و عشق.
خسته از حس غریبانه این تنهایی.
بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت.
بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ.
بخدا خسته ام از حادثه ساعقه بودن در باد.
همه عمر دروغ،
گفته ام من به همه.
گفته ام:
عاشق پروانه شدم!
واله و مست شدم از ضربان دل گل!
شمع را میفهمم!
کذب محض است،
دروغ است،
دروغ!!
من چه میدانم از،
حس پروانه شدن؟!
من چه میدانم گل،
عشق را میفهمد؟
یا فقط دلبریش را بلد است؟!
من چه میدانم شمع،
واپسین لحظه مرگ،
حسرت زندگیش پروانه است؟
یا هراسان شده از فاجعه نیست شدن؟!
به خدا من همه را لاف زدم!!
بخدا من همه عمر به عشاق حسادت کردم!!
باختم من همه عمر دلم را،
به سراب !!
باختم من همه عمر دلم را،
به شب مبهم و کابوس پریدن از بام!!
باختم من همه عمر دلم را،
به حراس تر یک بوسه به لبهای خزان!!
بخدا لاف زدم،
من نمیدانم عشق،
رنگ سرخ است؟!
آبیست؟!
یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟!
عشق را در طرف کودکیم،
خواب دیدم یکبار!
خواستم صادق و عاشق باشم!
خواستم مست شقایق باشم!
خواستم غرق شوم،
در شط مهر و وفا
اما حیف،
حس من کوچک بود.
یا که شاید مغلوب،
پیش زیبایی ها!!
بخدا خسته شدم،
میشود قلب مرا عفو کنید؟
و رهایم بکنید،
تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟
تا دلم باز شود؟!
خسته ام درک کنید.
میروم زندگیم را بکنم،
میروم مثل شما،
پی احساس غریبم تا باز،
شاید عاشق بشوم
http://akslar.com/wp-content/uploads..._photos_12.jpg

مهربان جون 03-30-2012 07:59 PM

کسی نیست مرادریابد...
چه کسی میفهمد؟
دردلم رازی هست؟
میسپارم آن را
به خیال وشب وتنهایی خود
به کدامین انسان؟
به کدامین مخلوق؟
توبگو هست کسی؟
تاکه مرا دریابد؟
چه طنین انگیزاست
تق تق پای خیالم که به دیباچه ی فردا،
به خدا میراند
وچه زیباست نیازمن وناز
دل بی تاب من وخاطره ای پراحساس
ولی افسوس که در راه دلم گم گشته
توبه من میخندی
ومن ازخنده ی تو
میفهمم
که کسی نیست مرا دریابد

مهربان جون 03-30-2012 07:59 PM

تنها ، بی همزبان ، خسته و یک سکوت بی پایان
در آغوش تنهایی ، آرام اما از درون نا آرام
میخوانم همراه با سکوت ترانه دلتنگی را…
میدانم که کسی صدای مرا نمیشنود ، اما چاره نیست باید سکوت این لحظه ها را با فریادی بی صدا شکست .
همدلی نیست اینجا که با دل همنشین شود ، همدردی نیست که با قلبم همدرد شود ، همنفسی نیست که به عشقش نفس بکشم.
سکوت ، سکوتی در اعماق یک قلب بی طاقت ، مثل این دلشکسته که به امید طلوعی دوباره ، امشب را تا سحر بیدار نشسته .
دیگر صدای تیک تیک ساعت نیز بیصداست ، زمان همچنان میگذرد اما خیلی کند!
انگار عاشق این لحظه هاست ، با ما نامهربان است ، دوست دارد لحظه های تنهایی را.
خواستم همزبانم دل تنهایم باشد ، انگار که این دل نیز در حسرت روزهای عاشقیست!
و تنها سکوت در فضای دلگیر خانه ، حس میکنم بیشتر از هر زمان بی کسی را .
قطره ای اشک در چشمانم حلقه زد ، بغض گلویم شکست ، و اینبار چند لحظه ای سکوت با صدای گریه هایم شکست.
اشکهایم تمام شد ، دوباره آرام شدم ، سکوت آمد و دوباره آن لحظه ی تلخ تکرار شد.

مهربان جون 03-30-2012 08:00 PM

مترسك انقدر دست هايت را باز نكن.....

كسي تو را در آغوش نميگيرد....

ايستادگي هميشه تنهايي دارد

http://www.3noqte.com/main/images/st...arsak.jpg1.jpg

مهربان جون 03-30-2012 08:01 PM

به روزها دل مبند ، روزها به فصل که میرسند ، رنگ عوض میکنند
با شب بمان ، شب گرچه تاریک است ، لیکن همیشه یک رنگ است

مهربان جون 03-30-2012 08:03 PM

‎یک نفر کنار جاده..............توی دلواپسی مونده مثل من تنها و خسته...........در غم بیکسی مونده تو کویر ناتوانی................ یک نفر پا نمیذاره دل من به راه هجران......... روز و شب در انتظاره توی دشت زندگانی...........بسکه بی آبی زیاده گل باغ آرزو را..................باغبان آبش نداده از نوای بی نوایی........... تار دل ز هم گسسته سنگ فقر و ناتوانی.......شیشه دلها شکسته

ترنم 03-31-2012 12:49 AM

یك...

دو....

سه....

چندین و چند

...هر چقدر می شمارم خوابم نمی برد

من این ستاره های خیالی را

كه از سقف اتاقم

تا بینهایت خاطرات تو جاری است
....
یادش بخیر

وقتی بودی

نیازی به شمردن ستاره ها نبود

اصلا یادم نیست

ستاره ای بود یا نبود

هر چه بود شیرین بود

حتی بی خوابی بدون شمردن ستاره ها.


اکنون ساعت 05:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)