![]() |
چرا کلاغها از تهران رفتند؟
دلیل اصلی: آلودگی هوا باعث شد کلاغها که دویست سال عمر میکنند از ترس مرگ زود رس پر بزنند و بروند. دلیل تاریخی: در تاریخ نشانهای مبنی بر این که کلاغها از جایی رفته باشند وجود ندارد. دلیل سیاسی: کوچ کلاغها یک اقدام کاملا شخصی بوده است اما کلاغها هر جا که باشند میتوانند خبرچینی کنند و به هیچ وجه هم نمیشود آن ها را ********** کرد. دلیل ادبی: کلاغها در طول قرنها در ادب فارسی یا صابون اعلا خوردهاند یا پنیر مرغوب پس دلیلی ندارد در تهران بمانند و دیاکسیدکربن بخورند و فعالیتهای ادبی خود را زیر سوال ببرند. دلیل علمی: دانشمندان اعتقاد دارند که وقتی آلودگی هوا کلاغهای همه چیز خوار را از تهران فراری داده است یعنی اوضاع خیلی بد است و این نشان میدهد که ما آدمها عجب پوست کلفتی داریم. دلیل اقتصادی: گویا یک حرکت یک دلیل اقتصادی هم داشته است و آن این که دیگر مردم از قاشقهای نقره و طلا برای غذا خوردن استفاده نمیکنند و خانمها هم جواهرات نمیخرند و این وضع اقتصادی کلاغها را بدجوری خراب کرده است و آن ها را مجبور به کوچ به مناطق ثروتمندتر کرده است. دلیل فرافکنانه: اگر هوا به این اندازه آلوده بود اول باید گنجشکها و کفتر چاهیها میرفتند نه کلاغها که هفت جان دارند، ما به شدت کوچ کلاغها را تکذیب میکنیم. دلیل نوستالژیک: کلاغها رفتند تا دست کم چندتایی از آنها زنده بمانند تا آیندگان بتوانند کلاغ را از نزدیک ببینند و وقتی بچهها کلاغ پر بازی میکنند لااقل یکی دو کلاغ برای نمونه در قید حیات باشد! توصیه:باز کلاغها یک جایی درختی پیدا میکنند تا بی خانه نمانند ما آدمها باید به فکر باشیم که بعد از تهران به کجا برویم؟ نتیجه: نتیجه این که اگر شانس داشتیم آلودگی هوا موشها را از تهران فراری میداد |
نه بابا کجا رفتن؟
صبح ها بعد از نماز صبح که می شینم -محض رضای خدا-درس بخونم، صدا ی نحس شون روی مخ ام پیاده روی می کنه!!_:2: |
مردي جوان در راهروي بيمارستان ايستاده، نگران و مضطرب. در انتهاي کادر در بزرگي ديده مي شود با تابلوي "اتاق عمل". چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح – با لباس سبز رنگ – از آن خارج مي شود. مرد نفسش را در سينه حبس مي کند. دکتر به سمت او مي رود. مرد با چهره اي آشفته به او نگاه مي کند... دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کرديم تا همسرتون رو نجات بديم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون براي هميشه فلج شده. ما ناچار شديم هر دو پا رو قطع کنيم، چشم چپ رو هم تخليه کرديم... بايد تا آخر عمر ازش پرستاري کني، با لوله مخصوص بهش غذا بدي، روي تخت جابجاش کني، حمومش کني، زيرش رو تميز کني و باهاش صحبت کني... اون حتي نمي تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسيب ديده... با شنيدن صحبت هاي دکتر به تدريج بدن مرد شل مي شود، به ديوار تکيه مي دهد. سرش گيج مي رود و چشمانش سياهي مي رود. با ديدن اين عکس العمل، دکتر لبخندي مي زند و دستش را روي شانه مرد مي گذارد. !!!!!!دکتر: هه! شوخي کردم... زنت همون اولش مُرد |
مردی به یک مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد. صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره کرد و گفت: طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است. مشتری: چرا این طوطی اینقدر گران است؟ صاحب فروشگاه: این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی دارد. مشتری: قیمت طوطی وسطی چقدر است؟ صاحب فروشگاه: ... طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است. برای اینکه این طوطی هر کاری را که سایر طوطی ها انجام می دهند، انجام داده و علاوه بر این توانایی نوشتن مقاله ای که در هر مسابقه ای پیروز شود را نیز دارد. و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسیده و صاحب فروشگاه گفت: ۴۰۰۰ دلار ! مشتری: این طوطی چه کاری می تواند انجام دهد؟ صاحب فروشگاه جواب داد: صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر ارشد صدا می زنند! |
وصیت لقمان حکیم به پسرش
پسرم! گروهی ، اگر احترامشان کنی تو را نادان می دانند و اگر بی محليشان کنی از گزندشان بی امانی. پس در احترام ،اندازه نگهدار پسرم! سخت ترین کار عالم محکوم کردن یک احمق است. خون خودت را کثیف نکن- ضمنا چرچیل هیچگونه نسبتی با طایفه ما ندارد. بچه هایش ادعای ارث نکنند. پسرم! با کسی که شکمش را بیشتر از کتاب هایش دوست دارد ، دوستی مکن پسرم! دوستانت را با یک لیوان آب خوردن امتحان کن! آب را به دستشان بده تا بنوشند! بعد بگو تا دروغ بگویند! اگر عین آب خوردن دروغ گفتند از آنان بپرهیز… هان ای پسر! در پیاده رو که راه می روی، از کنار برو. ملت می خواهند از کنارت رد شوند پسرم! اگر کسانی از سر نادانی به تو خندیدند ، تو برای شفایشان گریه کن پسرم! خود را وابسته به هیچ دسته ای مدان. چه، پس فردا تقش درمی آید که آنی که تو می خواستی نیست و حالا خر بیار و معرکه بارکن پسرم! اگر به ناچار به جریانی متمایل شدی، جایی برای نفس کشیدن خود و رقیبت بگذار. نه او را چنان به زمین بکوب و نه خود را چنان بالاببر. دیرزمانی نیست که جایتان عوض شود پسرم! در تاکسی با تلفن همراه بلندبلند صحبت نکن هان ای پسر! اهل هنر را احترام کن. اما مواضع سیاسی ات را با کسی مسنج و کسی را به خاطر مواضعش مرنجان. پسرم! هیچ گاه دنبال به کرسی نشاندن حرفت مباش و همه جا سر هر صحبتی را بازمکن. بگذار تو را نادان بدانند پسرم! اگر برای دختر یا پسری پیش تو برای تحقیق آمدند و تو چیزی می دانستی رک و راست بگو. هر آنچه که می دانی. به فکر بدبختی دختر و پسر مردم باش پسر! اخبار را از منابع مختلف بگیر. جمع بندی اش با خودت. مخاطب دائمی یک رسانه بودن آدم را به حماقت می کشاند پسرم! پیش از استخدام در اداره های دولتی ، “پاور پوینت” را فرابگیر پسرم! در اداره ای استخدام شدی هرچه دستمال از جیب هایت دوربریز. آب بینی ات را پیراهن تمیزکنی بهتر است تا کسی دستمال در دستت ببیند پسرم! قطار اندیمشک – تهران زمستانش گرم و جانسوز است و تابستانش سرد و استخوان سوز. لباس مناسب با خودت ببر پسرم! اساتید را محترم بشمار! اگر توانستی دستشان را ببوس اگر نه ،خود دانی پسرم! در ضمن ، به هر کسی بی خودی لقب “استاد” عنایت مکن. “استاد” باید خودش بیاید، زورکی که نیست پسرم! اگر آلبوم های موسیقی دل آواز و هرمس و آوای شیدا گرانتر از چهار هزارتومان شد ، دیگر نخر. با این حال نصیحت قبل از قبلی را آویزه گوش کن پسرم! اقل کم! ماهی یک بار آژانس شیشه ای را ببین. پسرم! اگر توانستی استخدام شوی، در اداره با دو کس رفیق شو آنچنان که دانی. آبدارچی و یکی از بچه های حراست. هرکدام باشد توفیری نمی کند. پسرم! بلوتوث تلفن همراهت را خاموش نگهدار، مگر در مواقع ضروری فرزندم! هیچ کس تنها نیست. پسرم! راه تو را می خواند. اما تو باور مکن پسرم! آنتی ویروس “بیت دیفندر” اوریجینال نصب کن. پول “رجیستر” به میزان ده سال را کنار گذاشته ام. با احتساب تورم جهانی و تحریم و ********** و نوسان بازار. مادرت جای آن را می داند هان ای پسر! اگر کسی گفت اسفندیار ار می شناسی خودت را به نفهمی بزن پسرم! هر روز از همکارانت در اداره عمیقا خداحافظی کن. کسی نمی داند آیا فردا در همان اداره باشی یا نه. اداره در همان شهر باشد یا نه. شهر در … ولش کن پسرم پسرم! دانشگاه کسی را آدم نمی کند. علم را از دانشگاه بیاموز ، ادب را از مادرت پسرم! می دانم الان داری حسرت دیدار مرا می خوری. یالله بلند شو دست مادرت را ببوس بعد بیا بقیه وصیت را بخوان پسرم! پیامک های عیدنوروزت را همین الان بفرست هان ای پسر! خواستی در مملکت خودمان درس بخوانی بخوان. خواستی فرنگ بروی برو. اما اگر ماندی از فرنگ بد نگو ، اگر رفتی از مملکتت پسرم! گوجه را از نارمک بخر، شنیده ام ارزان است. پسرم! هیچ گاه از دانشگاه های هاروارد ، ماساچوست و بوستون مدرک نگیر. برایت حرف در میارن. مگه آزاد رودهن چشه؟ پسرم! نامزد انتخابات شدی ، اول یا داماد لُرها شو یا تُرک ها که تو را در انتخابات تنها نگذارند هان ای پسر! خسته شدی؟ … از ساعت چند داری وصیت می خونی؟ … کی خسته است؟ … خودت نقطه چین ها رو پرکن پسرم! شماره حساب هدفمندی یارانه ها ، رمزگذاری شده در صندوقچه مرحوم آقابزرگ توی اتاق پشتی است. پسرم! شهر ما خانه ما! … نه نه نه! نمی خواد عزیزم. شهرشون خونه خودشون. اول اتاقت رو از این ریخت در بیار پسرم! در فیس بوک عضو شو و این وصیت نامه را برای دوستانی که برمی گزینی یا تو را برمی گزینند بخوان |
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم. همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است. بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم. سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا! |
|
چرا میگن بچه ننه نمیگن بچه بابا؟
http://negahak.net/images/stories/b/aban89/84.gif - بعله ؟ - من می خوام به دنیا بیام ... - باشه . - مامان - بعله ؟ - من شیر می خوام - باشه - مامان - بعله ؟ - من جیش دارم - خب - مامان - بعله ؟ - من سوپ خرچنگ می خوام - چشم - مامان - بعله ؟ - من ازون لباس خلبانیا می خوام - باشه - مامان - بعله؟ - من بوس می خوام - قربونت بشم - مامان - جونم ؟ - من شوكولات آناناسی می خوام - باشه - مامان - بعله ؟ - من دوست می خوام - خب - مامان - بعله ؟ - من یه خط موبایل می خوام با گوشی سونی - چشم - مامان - بعله ؟ - من یه مهمونی باحال می خوام - باشه عزیزم - مامان - بعله ؟ - من زن می خوام - باشه عزیز دلم - مامان - بعله ؟ - من دیگه زن نمی خوام - اوا ... باشه - مامان - .. بعله - من كوفته تبریزی می خوام - چشم - مامان - بعله ؟ - من بغل می خوام - بیا عزیزم - مامان - بعله ؟ - مامان - بعله - مامان - ... جونم ؟ - مامان حالت خوبه - آره - مامان ؟ - چی می خوای عزیزم - تو رو می خوام .. خیلی - ... مامان http://negahak.net/images/stories/b/aban89/85.gif - بابا - بعله ؟ - من می خوام به دنیا بیام - به من چه بچه .. به مامانت بگو - بابا - هان؟ - من شیر می خوام - لا اله الا الله - بابا - چته ؟ - من ازون ماشین كوكی های قرمز می خوام - آروم بگیر بچه - بابا - اههههه - من پول می خوام - چی ؟؟؟؟ !!! - بابا - اوهوم ؟ - منو می بری پارك ؟ - من ماشینمو نمی برم تو پاركینک تو رو ببرم پارک؟ - بابا - هان ؟ - من زن می خوام - ای بچه پررو .. دهنت بو شیر می ده هنوز - بابا - .... - من جیش دارم - پوففف - بابا - باز چیه - من زن نمی خوام - به درك - بابا - بلا - تقصیر تو بود كه من به دنیا اومدم یا مامان - تقصیر عمه ات - بابا - ها کشتی منو - من یه اتاق شخصی می خوام - بشین بچه - بابا - ها ؟ - بابا - ... - بابا - خررر پفففف |
داستان زيباي سگ وقصاب قصاب با ديدن سگي که به طرف مغازه اش نزديک مي شدحرکتي کرد که دورش کند اما کاغذي را در دهان سگ ديد .کاغذ را گرفت.روي کاغذ نوشتهبود" لطفا 12 سوسيس و يک ران گوشت بدين" . 10 دلار همراه کاغذ بود.قصاب که تعجبکرده بود سوسيس و گوشت را در کيسه و در دهان سگ گذاشت .سگ هم کيسه راگرفت و رفت . قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفي وقت بستن مغازه بود تعطيل کرد و بدنبال سگراه افتاد . سگ در خيابان حرکت کرد تا به محل خط کشي رسيد . با حوصله ايستاد تاچراغ سبز شد و بعد از خيابان رد شد.قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ايستگاهاتوبوس رسيد نگاهي به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ايستاد .قصاب متحير از حرکت سگمنتظر ماند . اتوبوس امد, سگ جلوي اتوبوس امد و شماره انرا نگاه کرد و بهايستگاه برگشت .صبر کرد تا اتوبوس بعدي امد دوباره شماره انرا چک کرد اتوبوس درستبود سوار شد.قصاب هم در حالي که دهانش از حيرت باز بود سوار شد. اتوبوس در حالحرکت به سمت حومه شهر بود وسگ منظره بيرون را تماشا مي کرد .پس از چند خيابان سگروي پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد .اتوبوس ايستاد و سگ با کيسه پياده شد.قصاب همبه دنبالش. سگ در خيابان حرکت کرد تا به خانه اي رسيد .گوشت را روي پله گذاشت وکمي عقب رفت و خودش را به در کوبيد .اينکار را بازم تکرار کرد اما کسي در را بازنکرد. سگ به طرف محوطه باغ رفت و روي ديواري باريک پريد و خودش را به پنجرهرساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پايين پريد و به پشت در برگشت. مردي در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبيه سگ و کرد.قصاب با عجله به مردنزديک شد و داد زد :چه کار مي کني ديوانه؟ اين سگ يه نابغه است .اين باهوش ترين سگيهست که من تا بحال ديدم. مرد نگاهي به قصاب کرد و گقت:تو به اين ميگي باهوش؟اين دومين بار تو اين هفته است که اين احمق کليدش را فراموش مي کنه !!! |
زهر و عسل
مرد خیاطی کوزه ای عسل در دکانش داشت.یک روز می خواست دنبال کاری برود. به شاگردش گفت:این کوزه پر از زهر است!مواظب باش آن را دست نزنی!شاگرد که می دانست استادش دروغ می گوید حرفی نزد و ... |
رازهاي موفقيت درس نخوانيد. هيچکس از درس خواندن به جايي نرسيده به جز علي دايي. از کودکي معاملات زمين و مسکن را جدي بگيريد، همه که قرار نيست از دزدي به جايي برسند. يک پدر پولدار براي خود دست و پا کنيد. از همان روز اول در بيمارستان با تطميع پرستار و يک جابجا کردن ساده ي دستبندهايتان يک عمر آسوده باشيد، بگذاريد براي يک بار هم که شده يک بچه آريستوکرات دنبال معنويت بدود. اگر پدرِ پولدار نشد لااقل يک زن يا شوهر مايه دار براي خود دست و پا کنيد. يادتان باشد فيلم هاي هندي و آبگوشتي را براي شما ساخته اند و هنوز که هنوز است فلاسفه بر سر مفهوم عشق و زيبايي با هم دست به يقه اند اما بر سر مفهوم پول کسي شک ندارد. گنده گ… کنيد. به هرکس مي رسيد بگوييد شرکت زده ايد و فلان پروژه را در دست انجام داريد. يادتان باشد يک گنده گ… موثر و بجا از يک رزومه پر و پيمان (c.v.) مفيدتر است. حتا اگر خال زشتي هم روي صورتتان داريد با «محمد رضا شريفي نيا» طرح دوستي بريزيد. هر ماه ، پنج فيلم از شما اکران مي شود و يک شبه از علافِ محله «قازقُل آباد» تبديل به سوپراستار دست نيافتني مي شويد. شما فقط ششصد ميليون تومان تا موفقيت فاصله داريد. آن را تهيه کنيد بعد فيلم بسازيد. اگر هيچ تلاشي نکنيد حتما پرفروش ترين خواهد شد. راستي ، فکرش را نکنيد کارتِ کارگرداني هم با کارت سوخت مي آيد دم منزلتان. اگر حتي توي بيابان هاي جاده ي قم يا در اعماق کوير نمک يک تکه زمين داريد ديگر لازم نيست کاري بکنيد ، ثروت و موفقيت در چنگال شماست. لازم نيست پدربزرگ خيلي پولداري براي خود تهيه کنيد كافيست فقط يک خانه ي کلنگي حوالي شاسكول آباد داشته باشد ، بسِ تان است. اول پدربزرگ مهربان را به خانه ي آخرت راهنمايي کنيد. سپس خانه را بکوبيد و با چند فرغون بتُن ، پي ريزي کنيد و چند تا ستون لاغرتر از گردن مرتاض هاي هندو را هم عَلَم کنيد و تيغه بزنيد و آن را متري (قيمت پايه) يک ميليون و سيصد معامله کنيد. هميشه به خاطر داشته باشيد در زلزله تهران خشک و تر با هم مي سوزند و هرچه بسازيد« کُن فيَکون » خواهد شد پس خرج بيخود نکنيد. توليدي« خنزر پنزر » بزنيد. مثلا زير کفش بسازيد نه خود کفش. کفش را چيني ها مي سازند. در يک شرکت دولتي استخدام شويد. از هرکس به دستتان رسيد پله اي بسازيد و پله پله بالا، بالاتر و به ملاقات خدا برويد به آنجا که رسيديد يادتان نرود روي ماه خدا را ببوسيد. در ضمن به ياد داشته باشيد کسي که نخواهد بالا برود غيرمستقيم قبول کرده نردبان اين و آن باشد. در مسابقات فوتبال سالني جام رمضان شرکت کنيد و هرچيز و هرکس را که ديديد «دريبل» بزنيد. توجه داشته باشيد که براي کار تيمي به کسي پول نمي دهند.براي مطالعه بيشتر در اين خصوص فيلمهاي علي کريمي را ببينيد. اگر هيچ هوش و استعدادي نداريد لااقل کُشتي بگيريد. براي فتيله پيچ کردن يا اجراي «سَگَک دوبل »که نبايد استعداد خدادادي داشت، «خر زور بودن» کفايت مي کند. يکي دو سال کشتي بگيريد بعد کانديداي شوراي شهر بشويد. در خيابان استاد نجات اللهي، مغازه ي فروش کارت تبريک هاي ژيگولي وعروسک پشمالو بزنيد. از فروش قبل از روز «وَلِنتاين» به نان و نوايي مي رسيد. جعل سند کنيد و آرم طرح ترافيک دولتي بگيريد و دانه اي پانصد تومان آزاد بفروشيد. وقتي هم گند قضيه درآمد راست راست براي خودتان در اداره راه برويد و به چشم همکارانتان زُل بزنيد، آنقدر زل بزنيد که آنها به خودشان شک کرده و در پايان وقت اداري خود را به اولين پاسگاه کلانتري معرفي نمايند |
مکالمات تلفني واقعي ضبط شده در مراکز خدمات مشاوره مايکروسافت در انگلستان
مطالبي که مي خونيد مکالمات تلفني واقعي ضبط شده در مراکز خدمات مشاوره مايکروسافت در انگلستان هست |
دو بیمار روانى !! |
داشتم با ماشینم می رفتم سر كار كه موبایلم زنگ خورد گفتم بفرمایید الووو.. ، فقط فوت كرد ! گفتم اگه مردی یه فوت کن اگه زنی دو تا فوت کن.دو تا فوت کرد. گفتم اگه مزاحمی یه فوت كن اگه میخوای با من دوست بشی دوتا فوت كن . دوتا فوت كرد . گفتم اگه زشتی یه فوت كن اگه خوشگلی دوتا فوت كن دوتا فوت كرد . گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت كن اگه هستی دوتا فوت كن دوتا فوت كرد . گفتم من فردا میخوام برم رستوران شاندیز اگه ساعت دوازده نمیتونی بیای یه فوت كن اگه میتونی بیای دوتا فوت كن دوباره دوتا فوت كرد . با خوشحالی گوشی رو قطع كردم فردا صبح حسابی بخودم رسیدم بهترین لباسمو پوشیدم و با ادكلن دوش گرفتم تو پوست خودم نمی گنجیدم فكرم همش به قرار امروز بود داشتم از خونه در میومدم كه زنم صدام كرد و گفت ظهر ناهار میای خونه؟ اگه نمیای یه فوت كن اگه میای دوتا فوت كن :21:;)
|
عجیب*ترین و خنده*دارترین تماسها با پلیس
خوب الان دیگه هممون با پلیس ۱۱۰ آشنا هستیم و می*دونیم که چه مواقعی باید با پلیس ۱۱۰ تماس بگیریم و همینطور می*دونیم که شماره تماس پلیس در آمریکا ۹۱۱ است؛ اما حتما اگه پای صحبت یکی از کارکنان پلیس بشینید خاطرات جالبی از تماس همشهریها دارند که برای شما تعریف کنند. |
کودک بازیگوش |
تعمير و نگهداري از كاخ سفيد بصورت يك مناقصه مطرح شد. يك پيمانكار آمريكايي، يك مكزيكي و يك ايراني در اين مناقصه شركت كردند. پيمانكار آمريكايي پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود را 900 دلار اعلام كرد. مسؤل كاخ سفيد دليل قيمت گذاري اش را پرسيد و وي در پاسخ گفت: 400 دلار بابت تهيه مواد اوليه + 400 دلار بابت هزينه هاي كارگران و... + 100 دلار استفاده بنده. …… پيمانكار مكزيكي هم پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود را 700 دلار اعلام كرد. 300 دلار بابت تهيه مواد اوليه + 300 دلار بابت هزينه هاي كارگران و... + 100 دلار استفاده بنده. اما نوبت به پيمانكار ايراني كه رسيد بدون محاسبه و بازديد از محل به سمت مسؤل كاح سفيد رفت و در گوشش گفت: قيمت پيشنهادي من 2700 دلار است!!! مسؤل كاخ سفيد با عصبانيت گفت: تو ديوانه شدي، چرا 2700 دلار؟!!!!! پيمانكار ايراني در كمال خونسردي در گوشش گفت: آرام باش... 1000 دلار براي تو...... و1000 براي من ....... و انجام كار هم با پيمانكار مكزيكي. و پيمانكار ايراني در مناقصه پيروز شد!!!! |
نوجوان 120 ساله!
نوجوان 120 ساله! 2. آنهایی که هیچ وقت کار مثبتی انجام نمی دهند منتقدان خوبی از کار در می آیند. 3. آدمهای بد را حیوان حساب نکنید، نوح هم آنها را حیوان حساب نکرد، وگرنه اجازه می داد حداقل یک جفت از آنها هم سوارکشتی شوند. 4. خسته شدم از بس پشت سر خودم قایم شده ام. 5. حاکم گفت: هر چه باشد، تحریف تاریخ از خوب بودن راحتتر است. 6. فردای بهتر، این فقط یک شعار برای خالی نبودن عریضه در پریروز بود. 7. جالب بود، پیشوا برای ما که در فیزیکش مانده ایم حرف از متافیزیک می زد. 8. زن 120 ساله در این فکر بود که چرا حذف سه صفر از پول ملی ممکن است، ولی تنها حذف یک صفر از عمرش ناممکن! 9. کافر نبودن را به خودم نبودن ترجیح می دهم. 10. مهربانی شاید سلاح نباشد ولی برای خلع سلاح حرف ندارد. 11. پلهای پشت سر را خراب نکنید، از کجا معلوم که دشمن قبل از شما نرسیده باشد. 12. اخبار رسانه ها نمی گذارند خبرهای مهم را بشنوم. |
|
مولانا قطب الدین شیرازی را عارضه ای روی نمود.مسهلی بخورد.مولانا شمس الدین عمیدی به عیادت او رفت
گفت:شنیدم دیروز مسهل خورده بودی.از دی باز به دعا مشغول بودم. گفت: آری از دی باز از شما دعا بود واز ما اجابت به نقل از رساله دلگشا- عبید زاکانی |
سفر خوب چیزیه!!
سفر خوب چیزیه!!
گفتم حالا که تابستان هست و فصل سفر هست اینو ارسال کنم:d سفر اصولاً چیز خوبیه، یکی از سوژههایی که قراره ما پرداختش کنیم، سفر ارزونه، حقیقتش رو بخواین، ما نمیدونیم با دوزار حقوق کارمندی و کارگری تا حالا چطوری زنده موندین؟ اما حالا که زنده موندین، پیشنهاد میکنیم، برین سفر تا این دم عیدی از هول و وحشت مهمونها یه وقت خدایی ناخواسته پس نیفتین. اگه ماشین ندارین میتونین قرض کنین یا وام بگیرین اگه هم دارین که خب تو پای به راه در نه و هیچ مپرس! و اما چی ببریم، کجا برویم و با چه انگیزهای؟ آخ! یادمون رفت، این توصیهها هیچ ربطی به سفر بعضی از مسئولین نداره! اینارو گفتیم واسه اونایی که زیر خط فقرن یعنی همون کسانی که چهارصد و خوردهای حقوق میگیرن. مسلماً اون بعضیهای دیگه خودشون بلدن با چی برن؟ کدوم کشور برن و چی بخورن که دچار سوءهاضمه یا سفرگرفتگی نشن؟! ماشین شخصی انگیزه: فرار از دست فامیل، خلاص شدن از دست غر زدنهای بچهها و عیال، پز به همکاران وآشنایان(ما هم عید رفتیم سفر)، وسایل همراه:زیرانداز، چادرسفری، کیسه خواب، کپسولگاز، سیخ کباب، سیرترشی.. آهنگ مورد علاقه: میخوام برم دشت، کدوم دشت؟ همون دشت که آهو بچه داره (با صدای مهران مدیری) مقصد: پارک شهر بعدی همراهان: خانوم بچهها و مادرزن و خواهرزن. لباس سفر: شلوارک گلدار، عرقگیر، دمپایی. تنقلات: تخمه آفتابگردان، پفک، قلیان، بستنی چوبی، قرص ویتامین ث. سرگرمیها: بلندکردن صدای ضبط ماشین،گرفتن پنچری، ایستادن در صف توالت عمومی. اتوبوسی انگیزه: دیدن خاله، دیدار از آبادی، رسیدن به امور زن و بچه وخرج کردن دوزاروسه شاهی عیدی. وسایل همراه: بزغاله، خروس، گوشتکوب، کپسول گاز، یک گونی پیاز، سفارشات خاله. همراهان: نصف محله + عم قزی. لباس سفر: پیژامه سبز با راه راه آبی، زیرپیراهن رکابی، جوراب پشمی، بالش، مگس کش، پتو. تنقلات: آبگوشت، تخم مرغ آب پز، نعناداغ. سرگرمیها: کتک زدن بچهها، زو کشیدن، دویدن روی صندلیهای اتوبوس، برگزاری مسابقه آروغ بلند، کشیدن نقاشی از عم قزی. قطاری :d:p (خیلی بهت خوش میگذره :d) انگیزه: خوابیدن تا حد مرگ، استفاده از w.c قطار، ملاقات با پای شکسته شوهر دختردایی عمه مامان. وسایل همراه: مجله جدول، صدا خفه کن، قرص اسهال. آهنگمورد علاقه: تلق تلوق تلق تلق تلق تلوق، تلق تلوق…:21: مقصد: ایستگاه آبادی تنقلات: چای و بیسکویت، بیسکویت وچای، تخمه کدو، آفتابگردان، هندوانه، پرتقال یخ زده. سرگرمیها: کشیدن ترمز دستی، آوازخواندن، ایستادن در راهروی قطار، :dکشیدن سیگار، سرک کشیدن در کوپههای دیگر،:21: خراب کردن در توالت. کامیونی ( کامیونی هم تجربه کردم :p) انگیزه: حمل اثاثیه، حمل جنازه، حمل فامیل، حمل خانوم و بچهها. وسایل همراه: گاز پیک نیکی، زغالگیر، آتیش گردون، سیخ کباب، گونی پیاز. آهنگ مورد علاقه: شادشادشادم، خداخدای مستون، مهوش پریوش غلط کرد… مقصد: زورآباد سفلی همراهان: هوشنگ، بیوک، کامبیز، فرمون، غضنفر تنقلات: چای پررنگ و باقی قضایا لباس سفر: جوراب، پیژامه سفید با راه راه مشکی سرگرمیها: بوق زدن، آواز خواندن. هوایی انگیزه: ترسیدن تا حد مرگ، سفر ماوراء، دور شدن از زمین، گرفتن عکس، آشنایی با کادر پرواز، خرج کردن پولهای حاصله از وام قرض و قوله. وسایل همراه: MP3HdMPH کیف سامسونیت، عینک آفتابی، یک دست لباس یدک. آهنگ مورد علاقه: خدای آسمونها، خدای کهکشونها، بلند آسمان جای پای من است، از اون بالا نیگا کردم زمین منو صدا میزد… مقصد: جزایر هاوانا، جزایر قناری، دروازه دولاب :21: همراهان: شرکا، اهالی پاساژ بغلی، یانگوم لباس سفر: کت و شلوارCONS، کراوات بوسینی، کمربند گوچی، ربدوشامبر. تنقلات: بسته به امکانات شرکت هواپیمایی مربوطه از آب معدنی تا بنزین سوپر موجود است. سرگرمیها: خمیازههای طولانی، تبادل نظر دربازه آخرین تحولات خاورمیانه با نفر سمت چپی، تبادل نظر درباره مسائل سیاسی با نفر سمت راستی، تبادل نظر درباره ورزش با نفر جلویی، تبادل نظر درباره اقتصاد با میهماندار، نگاه کردن به میهماندار، لبخندزدن به میهماندار منبع: 4jok.com |
چرا سوال بیهوده؟!!
یارو عکسمو دیده میگه:اااا دماغ خودته این؟ |
|
روایتی طنز و خواندنی از داخل ون گشت ارشاد ... شهرام شکیبا، طنزپرداز در وبلاگش در خبرآنلاین نوشت: برخی معتقدند که بدحجابها غرضهای سیاسی دارند. در چند سال اخیر بارها در خبرها با جملاتی با همین فحوا برخورد داشتهام. حتی گاه کسانی مدعی شدهاند که برخی از بدحجابها از جریانهای برانداز پول دریافت میکنند. |
|
رويايي ترين شغل جهان هم گام با افسردگي بي پايان |
|
راهکار هایی برای سادیسمی شدن:
از رفتگر محله عیدی بگیرید. گربه تون رو مدام از پشت بام به پایین پرت کنید تا پرواز کردن یاد بگیره. سی دی قفل دار رو بشکنین تا قفلش باز بشه. جوراب های کثیف رو به پره های پنکه ببندید و پنکه را روشن کنید. با هندوانه یه قل دو قل بازی کنین ! به دوست دکترتون بگین : مرض جدید چی داری ؟ ! به عنوان آخرین نفر در صندوق رأی حضور پیدا کنید و یک کبریت افروخته داخلش بیندازید. نصف شب زنگ بزنید به اورژانس و بگویید : من مرض دارم ، بیاین منو ببرید ! روز بازی پرسپولیس با استقلال ، وسط تماشاچی ها بنشینید و با صدای بلند ، ابومسلم را تشویق کنید ! هفت تیری بذارید رو شقیقه راننده مترو و بگید یالا برو دبی . پیراهن را روی کت بپوشید. ماست را با چنگال بخورید. با موتور گازی تک جفپا رو زین بزنید ! زنگ در خونه ها رو بزنین بعد وایسین ببینید چی میشه. سر جلسه کنکور بهترین وقت برای تخمه شکستنه. برای روز اول دانشگاه روپوش مدرسه بپوشید و کیف جومونگ به پشتتون آویزان کنید. دقت کنید وقتی در مهمونی براتون نوشیدنی آوردند همه را اندازه بگیرید و بزرگترین رو انتخاب کنید تا کلاه سرتون نره. سرتون رو به جای شامپو با سنگ پا بشورین تا خوب تمیز بشه. جزوه های کلاسیتون رو با دوات و قلم نی بنویسید. شب سال نو موهایتان را بفروشید و برای نامزدتان بند ساعت بخرید. ریشتان را آتش بزنید تا کوتاه شود. داخل خیابان بلندگو دستی بگیرید و بگید “پژو بزن کنار وگرنه گازت می گیرم” دم در ورودی دانشگاه چند قالب صابون بذارید. جهت اعتراض به استادی که شما رو انداخته کتابشو آتیش بزنید. سر جلسه امتحان تقلب اشتباه برسونین به دوستتون ! به بچه همسایه بگید اگه یه خودکار رو قورت بده ، بزرگ شه مهندس میشه ! از کنه ای که نیشتون زده ، دیه بگیرین ! شونه های مگسائی رو که تازه نشستن روتون بمالین تا خستگیشون در بره ! وقتی قایق موتوری تون وسط دریا خاموش کرد ، پیاده بشین هل بدین ! بلالی که دونه هاش کج هست رو ببرین ارتودنسی ! به گل مصنوعی روی میزتون به زور آب بدین تا بخوره ! داداش کوچیکتون رو بذارین توی مایکروفر تا برنزه بشه ! گوشی موبایلتون رو با سنجاق قفلی به پاچه شلوارتون وصل کنین ! سی دی قفل دار رو بشکنین تا قفلش باز بشه ! با هندوانه یه قل دو قل بازی کنین ! به دوست دکترتون بگین : مرض جدید چی داری ؟ ! بارفیکس خونه ی دوستتون رو شل بکنین و ازش بخواین هنر های ژیمیناستیکشو بهتون نشون بده ! کرم ضد آفتاب را به کف پایتان بزنید ! روز تولد هسرتان گلاب را داخل شیشه عطر بریزید و به عنوان یک عطر خارجی گرانقیمت به او هدیه بدهید ! توی باک ماشینتان چایی بریزید تا خستگی اش در برود ! از مگسای دستشوئی عاجزانه خواهش کنین نوبت رو رعایت کنن ! توی کیک تولد همسرتان نارنجک دست ساز بگذارید ! وسط دعوا با دماغ بزنید تو مشت طرف مقابل ! نصف شب زنگ بزنید به اورژانس و بگویید : من مرض دارم ، بیاین منو ببرید ! به گدای کنار خیابان ، به جای پول ، آدرس مراکز کاریابی را بدهید ! روز بازی پرسپولیس با استقلال ، وسط تماشاچی ها بنشینید و با صدای بلند ، شموشک نوشهر را تشویق کنید ! توی تنگ ماهی قرمز یک کیسه نمک خالی کنید تا آب شور بشود و ماهیتان فکر کند تو دریاست ! بعنوان اولین شام زندگی مشترک برای همسرتان لوبیا با باقالی و کمی نخود درست کنید ! شلوارتان را چپه بپوشید تا کسی نتواند دست توی جیبتان کند ! بجای موز توی میهمانی به مهمانان آدامس موزی تعارف کنید و بگویید بفرمایید موز mp3 ! داخل سوراخ قفل در مغازه های محله تان میخ بکنید ! هر روز که همسرتان را می بینید به او بگویید : اِ … اِ … نسبت به دیروز چقدر پیر تر شدی ! جنازه ی سوسکی رو که بی دلیل کف دستشوئی مرده ، ببرید پزشکی قانونی ! اتوی داغ روی صورتتان بکشید تا چروکهای پوستتان بر طرف شود ! به راننده اتوبوس شرکت واحد بگویید : به جان خودم اگه ایندفعه بلیطمو پاره کنی دیگه بهت بلیط نمی دم ! سر جلسه امتحان به مراقب بگویید : برو اونطرف تر وایستا ! جلوی دیدم رو گرفتی ! نمی تونم برگه کناریم رو خوب ببینم ! لاستیک ماشینتان را با دهان باد کنید ! پیراهن را روی کت بپوشید ! از سمت راست ماشین گشت نامحسوس پلیس ، با سرعت ۱۸۰ تا سبقت بگیرید ! توی قوطی کبریت کنار اجاق گاز را پر از ترقه کبریتی کنید ! برای تولد دختر عمه تان یک دستگاه ریش تراش برقی به او هدیه بدهید ! از جیب پدرتان پول بردارید و داخل کیف مادرتان بگذارید ! توی سینما عینک دودی بزنید ! ماست را با چنگال بخورید ! در مجلس خواستگاری ، به پدر دختر ، سیگار تعارف کنید ! به تویوتا کمری قالپاق پیکان بزنید ! به جای شمع توی کیک تولد همسرتان ترقه کبریتی بگذارید ! با توپ فوتبال پینگ پنگ بازی کنید ! با موتور گازی تک جفپا رو زین بزنید ! در اعتراض به کیفیت غذای سلف دانشگاه ، اعتصاب غذا کنید تا بمیرید ! روز دامادی دوستتان برایش دسته گل گلایل با روبان مشکی بفرستید ! جهت صرفه جویی در مصرف برق ، نصف شب توی جاده با چراغ خاموش رانندگی کنید ! گوشی موبایلتان را با میخ داغ سوراخ کنید تا بتوانید از داخلش نخ رد کنید و بیندازید تو گردنتان ! وسط تابستان کفش صندل را با جوراب کاموایی بپوشید ! روز دامادیتان موهایتان را از ته بتراشید ! دو روز قبل از امتحان جزوه همکلاسیتان را بگیرید و دو روز بعد از امتحان به او پس دهید ! زنگ در خانه خودتان را بزنید و فرار کنید ! ژله را با نی بخورید ! پولهایی که در خیابان , مردم جلوی فقیر ریختند را جمع کنید و داخل صندوق صدقات بیندازید ! سعی کنین ساندیس رو از جایی که علامت زده باز کنین ! افراد بزرگتر از خودتون رو نصیحت کنین ! زنگ در خونه ها رو بزنین بعد وایسین ببینین چی میشه ! سر جلسه کنکور تخمه بشکنین ! سر چهار راه ها جوگیر شین برین وسط ادای پلیس راهنمایی و رانندگی در بیارین ! سوتی های خفن دوستاتون رو توی جمع تعریف کنین ! همراه با تماشای سی دی پت و مت کار هاشون رو انجام بدین ! برای روز اول دانشگاه مداد رنگی ، مداد تراش و … با کیف جومونگ بخرین ! اسمتون رو روی پاک کن بزرگ بنویسین و با نخ به گردنتون آویزون کنین تا گم نشه ! وقتی توی مهمونی براتون نوشیدنی میارن اول همه رو اندازه بگیرین ببینین کدوم بیشتر داره ! سرتون رو به جای شامپو با سنگ پا بشورین تا خوب تمیز بشه ! جزوه های کلاسیتون رو با مداد شمعی بنویسین ! به بچه همسایه بگین اگه با لامپ خاموش نره دستشوئی ، بابا برقی نیشش میزنه ! وقتی همه بچه ها دارن به ساعت نگاه میکنن و کتاباشون رو به هم میزنن یه سوال دبش که جواب طولانی لازم داره از استاد بپرسین و با لبخند به بقیه بچه ها نگاه کنین ! |
فرق ایران و ...
گر گفتین فرق واحد پول ایران و انگلیس چیه ؟ در انگلیس شما یک کیف اسکناس می برین و باهاش یک ماشین می خرین ، اما در ایران شما یک ماشین اسکناس می برین و باهاش یک کیف می خرید . اگر گفتین فرق گردش کردن در تهران و پاریس چیه ؟ در پاریس هروقت شما خواستید گردش کنید از ماشین پیاده می شین و در تهران هروقت خواستید گردش کنید سوار ماشین می شید . اگر گفتین فرق یک مجرم در ایران با یک مجرم در جاهای دیگر چیه ؟ در همه جا آدم اول جرمش معلوم میشه و بعد زندانی میشه ، اما در ایران آدم اول زندانی میشه و بعد جرمش معلوم میشه . اگر گفتین فرق یک تخم مرغ در تهران و مسکو چیه ؟ در مسکو اگه تخم مرغ را زیر مرغ بذارن بعد از ۲۱ روز احتمالا یک جوجه از تخم مرغ بیرون میاد ولی در تهران پس از ۲۱ روز ممکن است از تخم مرغ هر موجودی بیرون بیاید . اگر گفتین فرق محل کار ایرانیها و آمریکائیها چیه ؟ مردم آمریکا در خانه استراحت می کنند و در اداره کار می کنند و در خیابان تفریح ، اما مردم ایران در خانه تفریح می کنند ، در اداره استراحت می کنند و در خیابان کار ! اگر گفتین فرق یک نویسنده ایرانی با یک نویسنده آلمانی چیه ؟ یه نویسنده آلمانی وقتی نوشته هاش چاپ شد معروف می شود و بالا می رود اما در ایران وقتی جلوی چاپ نوشته هایش گرفته شد معروف می شود و به پایین ( سیاه چال ) می رود . اگر گفتین فرق یک تاجر ایرانی با یه تاجر عرب چیه ؟ تاجر عرب از وقتی شناخته شد موفق و خوشبخت می شود ، اما تاجر ایرانی از وقتی شناخته شد ناموفق و زالوی اقتصادی و " از کجا آوردی " و... بدبخت می شود ! اگر گفتین فرق یک زندانی در ایران و یک زندانی در اروپا و آمریکا چیه ؟ در اروپا و آمریکا وقتی کسی به زندان می رود اعتبارش را از دست می دهد ، اما در ایران وقتی کسی زندانی می شود اعتبار بدست می آورد . اگر گفتین فرق یک آدم موفق در ایران با سایر نقاط جهان در چیه ؟ در همه جای دنیا وقتی کسی موفق میشه همه به او نزدیک میشن و با او شریک میشن و به او کمک می کنن اما در ایران وقتی کسی موفق بشه همه از اون فاصله میگیرن و ارتباطشونو قطع می کنن و جلوی کارشو میگیرن ! اگر گفتین فرق سیستم اداری ایران با سیستم اداری کانادا چیه ؟ سیستم اداری کانادا چون کار مردم را راه می اندازد از آنها پول میگیره ولی سیستم اداری ایران چون جلوی کار مردم رو میگیره و اونارو سر میدوونه ازشون پول میگیره . h اگر گفتین فرق یک ماشین در ایران و بلژیک چیه ؟ در بلژیک وقتی شما ماشین می خرید دائما قیمت آن کم می شود ولی در ایران دائما قیمت آن زیاد می شود . اگر گفتین تفاوت دشمن در ایران و جاهای دیگر دنیا چیه ؟ در همه جای دنیا آدم وقتی دشمن داشته باشه جلوی کارش گرفته میشه ولی در ایران وقتی آدم دشمن داشته باشه تازه انگیزه کار پیدا می کنه ! اگر گفتین تفاوت موسیقی در تهران با موسیقی در جاهای دیگه دنیا چیه ؟ در همه جای دنیا وقتی موسیقی در اماکن عمومی پخش می شود صدای آن زیاد است و وقتی در خانه پخش می شود صدای آن را کم می کنند ، اما در ایران وقتی موسیقی را در خانه پخش می کنند صدای آنرا زیاد می کنند و وقتی در مکان عمومی آنرا پخش می کنند صدای آنرا کم می کنند ! |
شوخی با داستانهای کتاب فارسی دبستان
گاو ما ما می كرد...
گوسفند بع بع می كرد... و همه با هم فریاد می زدند حسنك كجایی... شب شده بود اما حسنك به خانه نیامده بودحسنك مدت های زیادی است كه به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می كند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنك دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. دیروز كه حسنك با كبری چت می كرد .كبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.كبری تصمیم داشت حسنك را رها كند و دیگر با او چت نكند چون او با پتروس چت می كرد.پتروس همیشه پای كامپیوترش نشسته بود و چت می كرد.پتروس دید كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد می كرد چون زیاد چت كرده بود.او نمی دانست كه سد تا چند لحظه ی دیگر می شكند.پتروس در حال چت كردن غرق شد. برای مراسم دفن او كبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما كوه روی ریل ریزش كرده بود .ریزعلی دید كه كوه ریزش كرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .كبری و مسافران قطار مردند. اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و كور بود .الان چند سالی است كه كوكب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سیر كند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد او كلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد. او آخرین بار كه گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است كه دیكر در كتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد...................... |
داستان طنز، ماجراهای طنز، مقالات طنز، داستانهای طنز، مطالب طنز، طنزنوشته
گاو ما ما می كرد...
گوسفند بع بع می كرد... و همه با هم فریاد می زدند حسنك كجایی... شب شده بود اما حسنك به خانه نیامده بودحسنك مدت های زیادی است كه به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می كند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای حسنك دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. دیروز كه حسنك با كبری چت می كرد .كبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.كبری تصمیم داشت حسنك را رها كند و دیگر با او چت نكند چون او با پتروس چت می كرد.پتروس همیشه پای كامپیوترش نشسته بود و چت می كرد.پتروس دید كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد می كرد چون زیاد چت كرده بود.او نمی دانست كه سد تا چند لحظه ی دیگر می شكند.پتروس در حال چت كردن غرق شد. برای مراسم دفن او كبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما كوه روی ریل ریزش كرده بود .ریزعلی دید كه كوه ریزش كرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .كبری و مسافران قطار مردند. اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و كور بود .الان چند سالی است كه كوكب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سیر كند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد او كلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد. او آخرین بار كه گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است كه دیكر در كتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد...................... |
دیشب یه پشه اومد منو گزید.
افتادم دنبالش. گوشه اتاق خفتش کردم. اومدم بکشمش. بهم گفت بابا. راست می گفت. من باباش بودم. خونه من تو رگاش بود. بغلش کردم تا صبح 2 نفری گریه می کردیم .. |
یک زوج در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.ناگهانیک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین.خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من می خوام به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم.پری چوب جادووییش رو تکون داد و اجی مجی لا ترجی
دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک Qm2در دستش ظاهر شد. حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت: خب، این خیلی رمانتیکه ولی چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق می افته ، بنابراین، خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم. خانم و پری واقعا نا امید شده بودن ولی آرزو، آرزوه دیگه !!! پری چوب جادوییش و چرخوند و......... اجی مجی لا ترجی و آقا 92 ساله شد! |
شعار ژاپنیها: |
پدر عزيزم،
با اندوه و افسوس فراوان برايت مي نويسم. من مجبور بودم با دوست دختر جديدم فرار کنم، چون مي خواستم جلوي يک رويارويي با مادر و تو رو بگيرم. من احساسات واقعي رو با شهره پيدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما مي دونستم که تو اون رو نخواهي پذيرفت، به خاطر تيزبيني هاش، خالکوبي هاش ، لباسهاي تنگ موتور سواريش و به خاطر اينکه سنش از من خيلي بيشتره. اما فقط احساسات نيست، پدر. اون حامله است. شهره به من گفت ما مي تونيم شاد و خوشبخت بشيم. اون يک تريلي توي جنگل داره و کُلي هيزم براي تمام زمستون. ما يک روياي مشترک داريم براي داشتن تعداد زيادي بچه.چشمان منو به روي حقيقت باز کرد که ماري جوانا واقعا به کسي صدمه نمي زنه. ما اون رو براي خودمون مي کاريم، و براي تجارت با کمک آدماي ديگه اي که توي مزرعه هستن، براي تمام کوکائينها و اکستازيهايي که مي خوايم. در ضمن، دعا مي کنيم که علم بتونه درماني براي ايدز پيدا کنه و اون بهتر بشه. . اون لياقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و مي دونم چطور از خودم مراقبت کنم. يک روز، مطمئنم که براي ديدارتون بر مي گرديم، اونوقت تو مي توني نوه هاي زيادت رو ببيني. شهره با عشق،پسرت سروش پاورقي : پدر، هيچ کدوم از جريانات بالا واقعي نيست، من بالا هستم تو خونه عمه فقط مي خواستم بهت يادآوري کنم که در دنيا چيزهاي بدتري هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روي ميزمه. دوستت دارم! هروقت شرايط براي اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن! |
|
ااااااااااااااااااااااا
من اینجا یه پست گذاشتم پس کجا رفت ؟ نکنه منم توهم زدم ؟ |
قلعه حیوانات در کوچه، گوسفندم در مدرسه، طوطی در اداره، گاو به خانه که می رسم سگ می شوم چوپانی از برنامه کودک داد می زند: گرگ آمد! گرگ آمد! و من کنار بخاری شعر تازه ام را پارس می کنم! ++++++++++++++++++++++++++ حقیقت من بهزیستی نوشته بود: شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد. شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم. اما ، هیچ کس حقیقت مرا نشناخت جز معلم عزیز ریاضی ام که همیشه می گفت: گوساله ، بتمرگ!! ++++++++++++++++++++++++++ زنگ صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم! ++++++++++++++++++++++++++ شاهنامه رخش،گاری کشی می کند رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد سهراب ،ته جوب به خود پیچید گردآفرید،از خانه زده بیرون مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد وای… موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!! ++++++++++++++++++++++++++ پسته لال ازآجیل سفره عید چند پسته لال مانده است آنها که لب گشودند؛خورده شدند آنها که لال مانده اند ؛می شکنند دندانساز راست می گفت: پسته لال ؛سکوت دندان شکن است ! ++++++++++++++++++++++++++ جاذبه نیروی جاذبه شاعران را سر به زیر کرده است بر خلاف منجمها که هنوز سر به هوایند تمام سیبها افتاده اند و نیوتن، پشت وانت سیب زمینی می فروشد آهای، آقای تلسکوپ! گشتم نبود، نگرد نیست |
عمو سبزی فروش
مطلبی که در زیر نقل میشود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجی نیشابوری» برای نگارنده نقل کرد: «ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصیل میکردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوریم که عدۀمان کم است. گفت: اهمیت ندارد. از برخی کشورها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل میکند و همان یک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملی خود را خواهد خواند. چارهای نداشتیم. همۀ ایرانیها دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم، و اگر هم داریم، ما بهیاد نداریم. پس چه باید کرد؟ وقت هم نیست که از نیشابور و از پدرمان بپرسیم. به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم .. یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمیدانند. چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیم و بگوئیم همین سرود ملی ما است .. کسی نیست که سرود ملی ما را بداند و اعتراض کند.. اشعار مختلفی که از سعدی و حافظ میدانستیم، با هم تبادل کردیم. اما این شعرها آهنگین نبود و نمیشد بهصورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجی] گفتم: بچهها، عمو سبزیفروش را همه بلدید؟ گفتند: آری. گفتم: هم آهنگین است، و هم ساده و کوتاه. بچهها گفتند: آخر عمو سبزیفروش که سرود نمیشود. گفتم: بچهها گوش کنید! و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم: «عمو سبزیفروش . . ... بله. سبزی کمفروش . . . بله. سبزی خوب داری؟ . .. . بله» فریاد شادی از بچهها برخاست و شروع به تمرین نمودیم. بیشتر تکیۀ شعر روی کلمۀ «بله» بود که همه با صدای بم و زیر میخواندیم. همۀ شعر را نمیدانستیم. با توافق همدیگر، «سرود ملی» به اینصورت تدوین شد: عمو سبزیفروش! . . . بله سبزی کمفروش! . ... .. .. بله سبزی خوب داری؟ . . بله خیلی خوب داری؟ .. . . بله عمو سبزیفروش! . . . بله سیب کالک داری؟ .. . . بله زالزالک داری؟ . . . . . بله سبزیت باریکه؟ .. . . . . بله شبهات تاریکه؟ .... . . . . بله عمو سبزیفروش! . . . بله … این را چند بار تمرین کردیم. روز رژه، با یونیفورم یکشکل و یکرنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزیفروش» خوانان رژه رفتیم. پشت سر ما دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هیجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، بهطوری که صدای «بله» در استادیوم طنینانداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان بهخیر گذشت.» فصلنامۀ «ره آورد» شمارۀ 35 |
سفرهای مجردی
در سفرهای مجردی به همه چیز فکر کنید مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم" ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار ! زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه ؟ مرد گفت :"بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی ؟" جواب زن خیلی جالب بود زن جواب داد : لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم !! |
اکنون ساعت 08:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)