چل سال بیش رفت که من لاف می زنم
کز چاکران پیر مغان کمترین منم |
سال و مه رفت و ما همي خفتيم
خواب ما مرگ بود، خواب نبود |
خواب مرا ببسته ای نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای بی تو بسر نمی شود |
چنان بنشست نقش دوست در آيينهي چشمم
که چشمم عکس روي دوست ميبيند ز هر سويي |
ز چشمم لعل رمانی چو می خندند می بارند
ز رویم راز پنهانی چو می بینند می خوانند |
تو خود از كدام شهري كه زدوستان نپرسي
مگر اندرآن ولايت كه تويي وفا نباشد ضمنا قهرماني استقلال تبريك اين قهرماني فرق بزرگ و بزرگتر را نمايان ساخت |
درد ما را نيست درمان الغياث
هجر ما را نيست پايان الغياث |
لعل لبت چنان به ترنم نشسته است
گويا هزار سال بساط طرب اينجاست از سروده هاي في البداهه خودم |
ميشکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوي
بر سرم سايه آن سرو سهي بالا بود |
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نرويد به اعتدال محمد |
ای محمد رود دنیا امدی در باغ دنیا تا کنی باغم بهار و رازی از عشقت هویدا |
آمد بهار جانها اي شاخ تر برقص آ
چون يوسف اندر آمد مصر و شكر برقص آ |
زليخا گر دريد آن دم گريبان و زه يوسف
پي تجميش و بازي دان که کشاف سرار آمد |
موذن گريبان گرفتش كه هين
سگ و مسجد اي فارغ از عقل و دين |
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاست |
روزی شکن از زلف چو دالت ببرم
جانی بکنم، ز دل ملامت ببرم |
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
يادگاريست ز سر حلقهي شوريده سران |
دل یاد تو کرد چون به عشرت بنشست
جام از ساقی ربود و انداخت شکست شوریده برون جست نه هشیار و نه مست آوازه درافتاد که دیوانه شده است |
الا اي دولتي طالع که قدر وقت ميداني
گوارا بادت اين عشرت که داري روزگاري خوش |
میان مردمانم خوار کردی عزت من کو
سگ کوی تو بودم روزگاری حرمت من کو |
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد |
روزگاري من و دل ساكن كويي بوديم
ساكن كوي بت عربده جويي بوديم بابا علي عزيزم حيف از شما كه اشعاري متضمن تحقير انسان را ذكر فرماييد مخلص شما |
نرگسش عربده جوي و لبش افسوس کنان
نيم شب دوش به بالين من آمد بنشست |
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده |
به مي سجاده رنگين کن گرت پير مغان گويد
که سالک بيخبر نبود ز راه و رسم منزلها |
مرا در منزل جانان چه جای امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها |
محمل جانان ببوس آن گه به زاري عرضه دار
کز فراقت سوختم اي مهربان فرياد رس |
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریاد رسی می آید |
دوش مي آمد و رخساره بر افروخته بود
تا كجا باز دل غمزده اي سوخته بود |
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم |
ياد ياران يار را ميمون بود
خاصه كان ليلي و اين مجنون بود |
آبادانی عزیز خوش اومدی به جمع ما و خسته نباشی بابت فعالیت خوبت در زمینه مشاعره
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم در میان لاله و گل آشیانی داشتم گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار پای آن سرو روان اشک روانی داشتم ============================= یاران موافق همه از دست شدند ==============================در پای اجل یکان یکان پست شدند بودیم به یک شراب در مجلس عمر یک دور ز ما پیشترَک مست شدند من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا بنشینید به باغی و مرا یاد کنید یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید هرکه دارد زشما مرغ اسیری به قفس برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید ============================== این شعر رو هم خانوم الهه میخونه به نظرم خیلی کار موسیقیایی ارزشمندیه نمیدونم شعرش از کیه گريون چشم ياران از دست روزگاران مرگ است و زندگي نيست تو شهر بی بهاران ياران به دست طوفان غارت نشيم نسوزيم برگا رو دونه دونه به شاخه ها بدوزيم ================================ نوایی رو حتما بارها از خواننده های مختلف شنیده این من جدیدا با موسیقی فاخر و ارزشمند خراسان و تربت جام بیشتر آشنا شدم دوتار نوازیهای بزرگمردانی مثل حسین سمندری و حاج قربان و آقای سرور احمدی البوم خون پاش و نغمه ریز سمندری و شریفزاده یکی از بهترین و ارزشمندترین کارهای موسیقی ایرانی به نظر من به شما میره الان در غیبت صغرا به سر میبرم ان شاالله بر گشتم به سایت کلی در این مورد تاپیک خواهم زد نوایی رو هم در این کاست اقای شریفزاده بدون همراهی ساز خیلی زیبا میخونه... غمش در نهانخانۀ دل نشیند به نازی که لیلی به محمل نشیند ● به دنبال محمل چنان زار گریم که از گریه ام ناقه در گل نشیند اینها جبران این مدت غیبتم بود :D شماها با هر کدومش دوست داشتین مشاعره کنین |
در شهر یکی کس را هوشیار نمی بینم
هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه |
ديوانه عشقت اي پريروي
عاقل نشود به هيچ پندي |
کافر اگر عاشق شود یکباره مومن می شود
چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود |
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست |
اهل كاشانم
روزگارم بد نيست تكه ناني دارم سر سوزن ذوقي |
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند
تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري |
عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم |
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبري |
اکنون ساعت 07:54 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)