آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ
همتي تا به سلامت ز درم بازآيد ج |
جاه و جلال من تویی، ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی، بی تو بسر نمی شود ن |
نه اینکه سرد و مغرورم ، نه اینکه دور از احساسم بذار دست دلم رو شه ، بذار رویا رو بشناسم تموم شهر خوابیدن ، من از فکر تو بیدارم یه روز می فهمی از چشمام ، چه احساسی به تو دارم ح |
حجاب چهره جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم ش |
شرابم ده و روي دولت ببين
خرابم کن و گنج حکمت ببين ل |
لب بر لب هر بوسه ربائی بنهی
نوبت چو به ما رسد بهائی بنهی ص |
ادیت.....................
|
صبا در آن سر زلف ار دل مرا بيني
ز روي لطف بگويش كه جا نگه دارد ن |
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه های غریبانه قصه پردازم ی |
يارم همه نيش بر سر نيش زند
گويم که مزن ستيزه را بيش زند ل |
لیلی و موی مشک بو، آنکس که دیده مو به مو
دانم که زنجیر از چه رو، در گردن مجنون بود ج |
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد ر |
راز درون پرده چه داند فلک خموش
اي مدعي نزاع تو با پرده دار چيست چ |
چندان که زدم لاف کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد ح |
حافظ به کوي ميکده دايم به صدق دل
چون صوفيان صومعه دار از صفا رود الف |
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر زمنقار ع |
عزلت آمد گنج مقصود اي حزين
ليک، گر با زهد و علم آيد قرين ص |
صبح امید که شد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد ز |
ز دو ديده خون فشانم زغمت شب جدايي
چه كنم كه هست اينها گل باغ آشنايي ه |
هين کز فراخناي دلت تا به عرش رفت
هيهاي وصل و خنده و قهقه چه شستهاي ش |
شبي گيسو فرو هشته به دامن
پلاسين معجر و قيرينه گرزن ط |
طایر دولت اگر باز گذاری بکند
یار باز آید و با وصل قراری بکند (ض) |
ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید
به تجربت بزند بر محک دانایی ث |
ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید
به تجربت بزند بر محک دانایی ث |
ثنا چون با دعا اوليست ختمش هم بر آن بهتر
خصوصا اين ثنا کز عرض حاجاتست طولاني ص |
صبر از وصال يار من برگشتن از دلدار من
گرچه نباشد كار من هم كار از آنم مي رود ژ |
ژاله بر آن جمع ريخت روغن طلق از هوا
تا نرسد شمع را زآتش لاله عذاب ظ |
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف ظ |
دوست عزیز اشتباه گفتید
بای با ظ میگفتید به هر صورت ظالم نفس خود است هرکه در اين روزگار انده پيمان خورد مي نخورد آشکار ل |
ليكن اگر دور وصالي بود
صلح فراموش كند ماجرا بابت اشتباه متاسفم فكر كردم ط است پ |
پيش اهل تن ادب بر ظاهرست
که خدا زيشان نهان را ساترست ب |
ویرایش:
بوی گل و باد سحری بر سر راهند گر میروی از خود، به ازین قافلهای نیست هـ |
هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی خ |
خيري و خطمي و نيلوفر و بستان افروز
نقشهايي كه در او خيره بماند ابصار و |
وگر تو گويي نطقست مر مرا گويم
که اين حديث هم از احمقي و کمدانيست ف |
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را ق |
قامت خم برد آرام و قرار از جان من
خواب شيرين، تلخ ازين ديوار مايل شد مرا ح |
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می داند خدای حال گردان غم مخور ز |
ز کوي ميکده دوشش به دوش ميبردند
امام شهر که سجاده ميکشيد به دوش ی |
یاسها یادآور پروانه اند
یاسها پیغمبران خانه اند ط |
اکنون ساعت 09:27 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)