دليجان عشق
مي گم مسافرم دليجان عشقم رو ساختم مي گي تنها نرو دل رو به دلواپسي باختم مي گي همسفرهام از جنس پاك عشق و نوراند اميد و آرزوهاي من اند سنگ صبوراند تو كه درد جدايي از وطن رو خوب مي دوني دلم مي خواد كه با من اين لالايي رو بخوني كه دليجان سفرت خوش برو روز و شبت خوش تپش هاي دلم پشت و پناهت برو عاقبتت خوش نگو تنها نرو تنها كه نيستم دلم روهم اميدوآرزوهام همه هستند همان احساس هاي شكننده كه دردست زمانه نشكستند تو رو قسم مي دم من رو دعا كن واسه رسيدنم خدا خدا كن مي رم دريا كنارم رو ببينم واست يه موج ازدريا مي چينم ميارم روح تشنه ي تورو سيراب ببينم مي خوام برم نمي خوام وطن رو تو خواب ببينم . |
شعری از حافظ
نفس بر آمد و كام از تو بر نميآيد فغان كه بخت من از خواب در نمي آيد درين خيال بسر شد زمان عمر و هنوز بلاي زلف سياهت به سر نمي آيد بسم حكايت دل هست با نسيم سحر ولي به بخت من امشب سحر نمي آيد قد بلندترا تا به بر نمي گيرم درخت كام و مرادم ببر نمي آيد ز شست صدق گشادم هزار تير دعا ولي چه سود يكي كارگر نمي آيد مگر بروي دلاراي يار ما ور ني بهيچ وجه دگر كار بر نميآيد صبا بچشم من انداخت خاكي از كويش كه آب زندگيم در نظر نمي آيد مقيم زلف تو شد دل كه خوش سوادي ديد و زان غريب بلاكش خبر نمي آيد زبسكه شد دل حافظ رميده از همه كس دگر ز حلقه ي زلفت بدر نمي آيد |
لحضه ها
لحظه ها رو با تو بودن ،در نگاهِ تو شکفتن حسّ ِعشق رو درتودیدن،مثل ِرؤیای ِتو خواب ِ با تورفتن، با توموندن،مثل ِقصّه توروخوندن تا همیشه توروخواستن ،مثل ِتشنگی ِ آب ِ اگه چشمات من رومی خواست تونگاه ِتومی مُردم اگه دستات مال ِمن بودجون به دستات می سپردم اگه اسمَم رومی خوندی دیگه از یاد نمی بردم اگه با من تو می موندی همه دنیا رو می بردم بی تو اما سرسپردن،بی تو وعشق ِتو بودن تو غبار ِ جاده موندن،بی تو خوب ِمن محال ِ بی تو حتی زنده بودن،بی هدف نفس کشیدن تا ابد تو روندیدن،واسه من رنج و عذابِ توی ِ آسمون ِعشقم غیر ِتوپرنده ای نیست روی ِخاموشی ِلبهام جزتواسم ِدیگه ای نیست توی ِقلب ِمن عزیزم هیچ کسی جایی نداره دل ِعاشقم به جزتوهیچ کسی رودوست نداره |
ستاره - شادمهر عقیلی
دوباره دلم واسه قربت چشمات تنگه دوباره اين دل ديون واست دل تنگه وقت از تو خوندن ستاره ترانه هام اسم تو براي من قشنگترين آهنگه = بي تو يک پرنده اسير بي پروازم با تو اما مي رسم به قله آوازم اگه تا آخر اين ترانه با من باشي واسه تو سقفي از آهن با صدام مي سازم = با يک چشمک دوباره من و زنده کن ستاره نذار از نفس بيافتم تويي تنها راه چاره = آي ستاره آي ستاره بي تو شب نوري نداره اين ترانه تا هميشه تو رو ياد من مياره = تويي که عشقم از نگاه من مي خوني تويي که تو تپش ترانه هام پنهوني تويي که هم نفس هميشه آوازي تويي که آخر قصه من مي دوني = اگه کوچه صدام يه کوچه باريکه اگه خونم بي چراغه چشم تو تاريکه مي دونم آخر قصه مي رسه به داد من لحظه يکي شدن تو آينه ها نزديک = با يک چشمک دوباره من و زنده کن ستاره نذار از نفس بيافتم تويي تنها راه چاره = آي ستاره آي ستاره بي تو شب نوري نداره اين ترانه تا هميشه تو رو ياد من مياره |
اي شب از روءياي تو رنگين شده -شعر از زنده ياد فروغ فرخزاد - با صداي دلنشين محمد نوري
اي شب از رو’ياي تو رنگين شده سينه از عطر توا’م سنگين شده اي به روي چشم من گسترده خويش شادي ام بخشيده از اندوه بيش اي مرا با شور شعر آميخته اين همه آتش به شعرم ريخته همچو باراني كه شويد جسم خاك هستي ا م زآلودگيها كرده پاك اي تپشهاي تن سوزان من آتشي در مزرع مژگان من عشق چون در سينه ام بيدار شد از طلب پا تا سرم ايثار شد آه اي روشن طلوع بي غروب آفتاب سرزمين هاي جنوب آه آه اي از سحر شاداب تر از بهاران تازه تر ، سيراب تر عشق چون در سينه ام بيدار شد از طلب پا تا سرم ايثار شد اين مرا با شور شعر آميخته اين همه آتش به شعرم ريخته! آه اي بيگانه با پيراهنم آشناي سبزه زاران تنم! با توام ديگر ز درديم بيم نيست هست اگر جز درد خوشبختيم نيست! |
|
غزلی از حافظ
معاشران گره از زلف يار باز کنيد شبی خوش است بدين قصهاش دراز کنيد حضور خلوت انس است و دوستان جمعند و ان يکاد بخوانيد و در فراز کنيد رباب و چنگ به بانگ بلند میگويند که گوش هوش به پيغام اهل راز کنيد به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنيد ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است چو يار ناز نمايد شما نياز کنيد نخست موعظه پير صحبت اين حرف است که از مصاحب ناجنس احتراز کنيد هر آن کسی که در اين حلقه نيست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنيد وگر طلب کند انعامی از شما حافظ حوالتش به لب يار دلنواز کنيد |
هم قسم
عزیز هم قسم مگر که مرگ من تورا ز قلب من جدا کند فدای چشم مست تو اگر به راه عشق تو خدا مرا فدا کند ای نفسهای تو عاشق ای تو خوب موندنی زنده ام با نفس تو تو همیشه با منی مثل شبنم روپر گل منو با خودت ببر سینه ات گهواره ای کن برای این تن خسته زیر سقف عاشقیمون عطر موهات رها کن مثل عاشقی تو باش منو از خودم جدا کن عزیز هم قسم مگر که مرگ من تورا ز قلب من جدا کند فدای چشم مست تو اگر به راه عشق تو خدا مرا فدا کند |
هوای خانه
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی از این زمانه دلم سیر می شود گاهی عقاب تیز پر دشتهای استقلال اسیر پنجه تقدیر میشود گاهی صدای زمزمه عاشقانه آزادی فغان و ناله شبگیر می شود گاهی نگاه مردم بیگانه دردل غربت چشم خسته من تیر می شود گاهی مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز جوان زحادثه ای پیر میشود گاهی بگو اگرچه به جایی نمی رسد فریاد کلام حق دم شمشیر می شود گاهی بگیر دست من را آشنای درد بگیر مگو چنین و چنان پیر می شود گاهی بسوی خویش مرا چه خون وچه خاک محبت است که زنجیر می شود گاهی |
غمي غمناك - سهراب سپهری - مجموعه مرگ رنگ
شب سردي است ، و من افسرده. راه دوري است ، و پايي خسته. تيرگي هست و چراغي مرده. مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها. فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني. نيست رنگي كه بگويد با من اندكي صبر ، سحر نزديك است: هردم اين بانگ برآرم از دل : واي ، اين شب چقدر تاريك است! خنده اي كو كه به دل انگيزم؟ قطره اي كو كه به دريا ريزم؟ صخره اي كو كه بدان آويزم؟ مثل اين است كه شب نمناك است. ديگران را هم غم هست به دل، غم من ، ليك، غمي غمناك است. |
اکنون ساعت 09:48 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)