پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   تالارهای آزاد (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=192)
-   -   پاتوق آزاد کاربران پی سی سیتی - همفکری - بحث و درد دل (http://p30city.net/showthread.php?t=3619)

فرگل 02-14-2010 10:15 AM

سلام دوستان عزيز
آقا فردين حالا كه شما هم به جمع ميزبانها پيوستين اگه مي خواين با هم در صلح باشيم و به نحو احسن از مهمونامون پذيرايي كنيم دور قليون و اين برنامه ها رو خط بكشين . اول سازش بعد برنامه ريزي باشه ؟ ضمنا جهت استحضار مهموناي عزيز از پذيرفتن مهموناي قليوني معذوريم .

topic_sun 02-14-2010 10:19 AM

سلام حالا که قهوه خونه قلیون نداره منم حتما مییام از دعوتتون ممنون

فرگل 02-14-2010 11:00 AM

خوش اومدين دوست عزيز . پس تو اين دور و اطراف يكي پيدا شد كه از اين قليون لعنتي بدش بياد ؟!!!!!!!!!!!!

MAHDI 02-14-2010 04:58 PM

پس باید تو قهوه خونه بنویسیم

استعمال دخانیات ممنوع

deltang 02-14-2010 09:24 PM

http://i2.tinypic.com/4qeg1tk.jpg


http://www.hausnummer-online.de/hinweis/no-smoking.jpg

فرگل 02-17-2010 09:30 AM

ممنون از دوستان عزيز به خاطر همراهيتون .

MAHDI 02-17-2010 09:06 PM

بفرمایید
http://www.iranchef.com/directory/frontpicture.jpg

MAHDI 02-17-2010 09:10 PM

http://www.iranchef.com/learning/_/s...3533-photo.jpg

عباسعيد 02-17-2010 09:30 PM

نقاشی قهوه خانه ای



نقاشی قهوه خانه، بازتابی صادق و اصیل از هنر هنرمندانی عاشق و تنها و دل سوخته است. هنرمندانی مظلوم و محروم از تبار مردم ساده دل و آینه صفت کوچه و بازار; آنانی که از پس قرنها سکوت- زیر سقف نمور و تاریک قهوه خانه ها، در خلوت عارفانه تکیه ها و حسینیه ها، در سر هر کوی و برزنی- چشم در چشم مردم دوختند و در محفل پرانس و الفت آنان، بغض معصومانه شان را با کشیدن نقشی و نشاندن رنگی، در دفاع از آبرو و اعتبار و اعتقادات و باورهای همین مردم به یکباره شکستند. نقشها زدند در ستایش راستی ها ومردانگی ها و فاش کشیدند حکایت کژی ها و پلیدی ها را; رنگ سرخی نشاندند بر تن بوم و دیوار، که گویی لخته لخته خون های خشکیده مظلومیت های از یاد رفته بود; و رنگ سبزی گزیدند به پاس یاد بهار سر سبز و پر طراوت روح و اندیشه راستان و آزادگانی که در جان و دل و خیال و باور مردم- قرنهای قرن، نسل به نسل، سینه به سینه- تا به روزگارشان به یادگار مانده بود; و چه جاودانه و همیشه پایدار و ماندنی.
هنرمندان دل سوخته و وارسته، در این روزگار، آستین بالا زدند، تا که ذوق و هنر بی ادعایشان پاسخی باشد، بر همه شور و شیدایی و بیداری مردم; غیرتی نشان دهند در خلق هنری سراسر شیفتگی و خلوص; آنهم به جبران روزگاران دراز سکوت و بی اعتنایی ها و آنهمه تحقیرها و نادیده انگاشتن های ذوق و اعتقاد و باور مردم; مردمی که همیشه سر چشمه و الهام دهنده اصلی باروری و استمرار هنر و فرهنگ این دیار بوده اند.


با تمامی این احوال، قلم در می ماند به وقت شرح حال این نقاشان، و قصه ماندن و بودن و رفتن شان، در توصیف ذوق و هنرشان; چرا که آنان جز در یاد و خاطر مردم، هیچ رد پایی در کتابی و یا رابطه یی با جریانات هنر رسمی زمانه نگذاشتند و نداشتند. همین است که خطاست- چه بسا دور از عدالت و انصاف، نه! که شاید هم بی حرمتی و ناروایی است- که بر این جنبش پویا و اصیل هنر مردمی هویت و شناسنامه ای قایل شد; به شیوه رایج نگاههای مکرر بر تحولات تاریخ هنر ایران، و به ناگزیر آنرا دنباله رو مکتبی و تجربه یی دانست در روند شیوه ای از هنر رسمی; همانند مکتب قاجار.
نقاشی قهوه خانه پدیده یی نوظهور در تاریخ نقاشی این دیار بود، که همراه حفظ تمامی ارزش های منطقی هنر مذهبی و سنتی ایران، به ضرورت نیاز و خواست مردم، و به پاس احترام به باورهای مردم متولد شد. مردمی که شمایل مقدس امامان بزرگوارشان، تصاویر حماسه های جانبازی و ایثار پیشوایان دینی شان را، نه به دلیل آذین نقش و نگاری، که به دلیل حرمت ایمانشان و برآوردن نذ ر و نیازشان می خواستند. مردمی که در راستای گذر زمان، یلان و آزادگان شاهنامه حکیم توس را از خیال به نقش می طلبیدند، تا مگر در همدلی و مونسی با راستان و پهلوانان شاهنامه، غرور ملی از کف رفته خویش را بازیابند; و رستمی را طلب می کردند تا مگر بیاید و داد از بیدادگران زمانه شان بگیرد.
در چنین روزگاری بود که هنرمندان بی ادعای مردم نشستند مقابل دیوار قهوه خانه ها، در ایوان حسینیه ها و تکیه ها، بر سکوی گرد زورخانه ها- گوش به سخن نقالان و چشم در چشم مداحان- رنگها را سایدند، و کاسه های سفالی و شکسته شان را پر از رنگ کردند; هر چه را که شنیدند و در دل داشتند بر تن دیوار و بوم نقش زدند. نقشی، تنها به مدد خیالشان; و خیالی به گستره و وسعت تمامی قصه ماندن و بودن خاکشان و استقامتی به بلندای آرمان های تبار و اجدادشان. خیالی که چون در چهار دیواری بسته و بی نور قهوه خانه ها به نقش می نشست، بی شمار دریچه های پر نور سرزمین های پرآفتاب رزمگاههای نبرد را بر روی همگان می گشود. خیالی که هنرمندان عاشق را به دشت داغ کربلا می برد; در نیم روز نبردی جاودانه و ابدی در چشم تاریخ . خیالی که خون سرخ سیاوش چون بر زمین تفته و خشک بد گمانی ها و تهمت ها می ریخت، دشتی از سبزه و گل و گیاه می آفرید.
این همه تجلی حقیقت ذهن گرا و خیال پرداز نقاش ایرانی- جستجوی معنوی او در پی دنیایی سوای دنیای مادی- را باید مد یون تفکر و الهامی دانست، که در دوران ظهور و شکوفایی اسلام، سبب ساز نوعی وحدت و خلوت و عبادت هنرمندان این سرزمین می شود. تا جایی که انگار پس از این زمان هنرمند نقاش- بیش از آنکه در اندیشه آفرینش و کار خلاقیت هنری باشد- دل به ریاضت و اتصال در برابر خالق این جهان می سپارد. همان انگیزه و شور و حالی که به عنوان مثال تذهیب کار مخلص را وا می دارد تا به درازی عمرش، تنها در تذهیب صفحه ای از کتاب خدا، پایداری ایمان و عشقش را نشان دهد.
نقاشان با ذوق و دست آشنا به نقش از گوشه کنار قهوه خانه از میان جمع پر مهر مردم برخاستند; دل و غیرت در گرو این ندا و پیمان گذاشتند. آنچنان وفادار و ایستاده به قرار خویش که قهوه خانه، خانه شان شد و کاشانه شب و روزشان; میعادگاه باروری ذوق و هنر و خلاقیت شان و با مردم بودن، عهد همیشگی شان. در قهوه خانه ها بود که این هنرمندان تهی دست و رنجیده، ضمن حفظ ارزشهای شیوه هنر شمایل نگاران و پرده کشان گذشته مرز و بوم شان، خود بانیان مکتبی اصیل و فراخور شأن و آبروی این هنرپرپشتوانه مردمی گردیدند; که دیری نپایید تحت عنوان نقاشی قهوه خانه در تاریخ هنر ایران در مقامی بس والا و پایدار به جای ماند.
برگفته از کتاب نقاشی قهوه خانه ای نوشته هادی سیف

MAHDI 02-18-2010 11:18 AM

اینم برای تاری
http://mizeghaza.files.wordpress.com...pg?w=504&h=337


اکنون ساعت 04:38 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)