خداوندا به فریاد دلم رس
کس بی کس تویی من مانده بی کس ن |
خیز تا ازدر میخانه گشادی طلبیم
به ره دوست نشینی و مرادی طلبیم ل |
لطفی فصیح شیرین قدی بلندی چابک
رویی لطیف زیبا چشمی خوش کشیده ب |
بغیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم
بیا بگو که زعشقت چه طرف بر بستم //س |
سرت سبز و دلت خوش باد جاوید
که خوش نقشی نمودی از خط یار ج |
جذاب ترین مرحله ای عشق همین است
ازمن تو همان چیز بخواهی که ندارم // ن |
نصیب ماست بهشت ای خدا شناس برو
که مستحق کرامت گناه کارانند //ش |
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است |
یادتون رفت بذارید
|
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت وتحسین من است //ف |
فردا اگر ز راه نمي آمد
من تا ابد كنار تو ميماندم من تا ابد ترانه عشقم را در آفتاب عشق تو ميخواندم غ |
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز رهروی یاد است //ص |
صبح روزي پشت در مي آيد و من نيستم قصه ي دنيا به سر مي آيد و من نيستم ض |
ضمیر دل نگشایم بکس مرا آن به
که روزگار غیور است و ناگهان گیرد چو شمع هر که به افشای راز شد مشغول بسش زمانه چو مقراض در زبان گیرد //ح |
حقیقت با هیاهو فرق دارد
خداگو حاجی مردم فریب است خداجو مومن حسرت نصیب است خداجو را هوای سیم و زر نیست بجز فکر خدا،فکر دگر نیست ص |
صنما عشق تو با جان بدر آید ناچار چون فرو رفت غم عشق تو با شیر مرا ل |
لعلی از کان مروت بر نیامد سالها
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد ش |
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پر هوس شود خاک در سرای تو // ه |
هر دلی مشق کبوتر نکند مردود است!
اینک این ما و دلی تا به قیامت مردود //ا |
ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی
درددل می گفتم و افسانه می پنداشتی // د |
در آن شب، خوب شد «آدم»جلوگیر جنونت شد!
و گرنه آسمان ها را به هم میریخت، جولانت //ی |
یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نگریست چون روز وصال شد او را بستم گفتم نگریستی نباید نگریست // گ |
گرت هواست که چون جم به سر غیب رسی
بیا و همدم جام جهان نما می باش ت |
تو نیم دیگر من بودی و ندانستی
چه داغ ها که به این نیم دیگرت دادند // ز |
زانجا که رسم وعادت عاشق کشی تست
با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن //ل |
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ورنه ز نزدیک هم فرصت دیدار هست // م |
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون روی سوی خانه خمار دارد پیر ما ن
|
نکته ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتیم |
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران ترا چاره ز جایی بکنیم دل بیمار شد از دست رفیقان مددی تا طبیبی سرش آریم و دوایی بکنبم // و |
وانکه گیسوی ترا رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگن داد //ب |
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی //پ |
پرهیز کنم ز هرچه فرمود طبیب
جز از می و شکری که آن از لب اوست آ |
از هسـتی خویشتن گذر بـاید کــرد
زین دیو لعین صرفِ نظر باید کرد ص |
صلا یا ایها العشاق کان مه رو نگار آمد
میان بندید عشرت را که یار اندر کنار آمد مولوی س |
ستم از غمزه میاموز که در مذهبِ عشق
هـر عمل اجری و هر کرده جزائی دارد م |
من نمیگویم درین عالم
گرم پو، تابنده، هستی بخش چون خورشید باش تا توانی پاک، روشن مثل باران مثل مروارید باش ت |
تا باد سعادت ز محمد خبر افکند
زان مردی و زان حمله شقاوت سپر افکند ش |
شاید به حکم جاذبه شاید به جرم عشق
در عمق چشمهای تو حبس ابد شدم س |
سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی
تو خامش تا زبان ها خود چو دل جنبان من باشد ه |
هر دولت و مکنت که قضا میبخشد
در وهم نیاید که چرا میبخشد بخشنده نه از کیسهی ما میبخشد ملک آن خداست تا کرا میبخشد ب |
اکنون ساعت 12:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)