دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند |
در هوایت بی قرارم رزو و شب
سر ز کویت بر ندارم روز و شب |
بیا و بر سر خاکم لگد کن
غروری را که رسوا کرده ام من |
نامه تعزیت دختر رز بنویسید
تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند |
در پرتو مهتاب نگاهت بنشینم
تا بر لب این شعله رقصنده بمیرم |
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد |
در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود |
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم |
مهر مهر دلبری بر جان ماست جان ما در حضرت جانان ماست |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه :53::53::53: |
هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است، پنجره ،فکر، هوا، عشق ،زمین مال من است! چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت |
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت |
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرات به در نرود |
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود |
دل سوخت تمام از غم و آهی نکشیدیم
آتش که برافروخته شد دود ندارد |
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سيلاب داشت |
تو وفا با دگران كن كه من سوخته دل
زنده از بهر همينم كه جفاي تو كشم |
میرسد روزی که بی من روزها را سر کنی
میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی |
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هـرچند در این عـهد خریدار نـدارد |
دانی که دلم چه از خدا میخواهد
بی پرده بگویمت تو را میخواهد |
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند |
دیدم رویت را صدا کردم اسمت را
اما جواب ندادی چرا؟ |
آن ترک پریچهر که دوش از بر ما رفت....آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت...
|
تنها تو این شبای بد گریم دیگه در نمیاد
حرف غم انگیز دلم جز تو کسی رو نمیخواد |
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند |
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم... |
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند |
دامن مفشان از من خاکی که پس از من
زین در نتواند که برد باد غبارم.... |
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران ترا چاره ز جایی بکنبم |
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند |
در هر طرف ز خیل حوادث کمین گهیست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر |
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی آن سلسله را آخر نیست |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود سیل از مژه روانه |
همچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلم
از لب خویش چو نی یک نفسی بنوازم... |
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با ما هرچه کرد آن آشنا کرد |
در چشم پر خمار تو پنهان فسون سحر
در زلف بیقرار تو پیدا قرار حسن |
نکته دانی بزله گو چون حافظ شیرین سخن
بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام |
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم
تو را می بینم و میلم زیادت میشود هر دم |
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست |
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کادوس ببرد و کمر کیخسرو |
اکنون ساعت 01:09 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)