پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره سنتی (http://p30city.net/showthread.php?t=807)

Omid7 02-05-2010 12:04 PM

وه که گر بر سر کوی تو شبی روز کنم
غلغل اندر ملکوت افتد از آه سحرم

رزیتا 02-05-2010 12:13 PM

ماه خورشید نمایش ز پس پرده زلف
آفتابیست که در پیش سحابی دارد

Omid7 02-05-2010 12:15 PM

در میخــانه بروی همـه باز است هنوز
سینۀ سوخته در سوز و گداز است هنوز

رزیتا 02-05-2010 01:35 PM

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد

مجتب 02-05-2010 02:14 PM

دفتر دانش ما جمله بشویید به می

که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود

رزیتا 02-05-2010 02:58 PM

در مقامی که به یاد لب او می نوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش

ساقي 02-05-2010 05:42 PM

شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفه​اش بشکست

Setare 02-05-2010 07:37 PM

تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن داد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین منست...

fada 02-05-2010 08:37 PM

تا که یک روز تو رسیدی تو قلبم پاگذاشتی
قصه های عاشقیرو تو وجودم جاگذاشتی

رزیتا 02-05-2010 09:02 PM

یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجیب بینم حال پیر کنعانی

Setare 02-05-2010 10:18 PM

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین منست...

مجتب 02-05-2010 10:34 PM

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

Setare 02-05-2010 11:06 PM

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدارا با که این بازی توان کرد...

زکریا فتاحی 02-05-2010 11:43 PM

دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز می ماند ز من

Zagros.p 02-06-2010 12:28 AM

نه… نه… بيا وُ گاه گهی قهوه يی بپوش
با قهوه يی به خاطره ها راه می کشم

در انتظار ِآمدنت شب، گذشت و رفت
اين سوز ِسينه را به سحرگاه می کشم
رضا مقصدی

رزیتا 02-06-2010 01:40 AM

من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

مجتب 02-06-2010 01:28 PM

دگر کریم چو حاجی قوام دریادل

که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد

Omid7 02-06-2010 01:44 PM

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

raha_10 02-06-2010 02:26 PM

در کوی نیکنامی مارا گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را

deltang 02-06-2010 02:29 PM

ان شکل صنوبر را زباغ دیده برکندم

که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار می اورد


Omid7 02-06-2010 02:39 PM

دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

deltang 02-06-2010 02:49 PM

یکی از عقل میلافد یکی طامات می بافد

بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم


Omid7 02-06-2010 02:56 PM

ما صلاح خویشتن در بی‌نوایی دیده‌ایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را

عاشق 02-06-2010 03:20 PM


اي شانه هايت تكيه گاه روز پيري
هرم نفسهايت هواي نوجواني!
با كفشي از جنس صدف با دامني گل
پيراهني آبي، نگاهي آسماني!

deltang 02-06-2010 03:22 PM

مزن بر سر ناتوان دست زور

که روزی درافتی به پایش چو مور

فرانک 02-06-2010 03:23 PM

دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

deltang 02-06-2010 03:26 PM

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

ون در آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

Omid7 02-06-2010 03:29 PM

درد دل پوشیده مانی تا جگر پرخون شود
به که با دشمن نمایی حال زار خویش را

عاشق 02-06-2010 03:30 PM

deltang جان ....... با ی باید شعر می گفتی ولی اشکالی نداره;)

عاشق 02-06-2010 03:31 PM

او مثل شاعرانه ترين حس عاشقي
او مثل عاشقانه ترين شعر ساده است
قلبم براي عشق به هر كار مشكلي
با يك غرور له شده گردن نهاده است

فرانک 02-06-2010 03:35 PM

تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم
جان تهادیم برآتش ز پی خوش نفسی

عاشق 02-06-2010 03:42 PM

یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش

Omid7 02-06-2010 03:45 PM

شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فـراق یـار نه آن میکند که بتوان گفت

عاشق 02-06-2010 03:54 PM

تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

مجتب 02-06-2010 05:46 PM

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار

که در برابر چشمی و غایب از نظری

deltang 02-06-2010 05:49 PM

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه

هم یوخته شمع ما هم سوخته پروانه

Setare 02-06-2010 05:52 PM

هر سرو قد که بر مه و خور حسن می فروخت
چون تو در آمدی پی کار دگر گرفت....

sheida.m 02-06-2010 05:53 PM

تو با خدای خود انداز و کار دل خوش وار

که رحم اگر نکند مدّعی خدا بکند

مجتب 02-06-2010 05:58 PM

در شگفتم که در این مدت ایام فراق

برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت

deltang 02-06-2010 06:00 PM

تو که دستت با نوشتن آشناست

دلت از جنس دل خسته ماست



اکنون ساعت 01:04 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)