تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست |
تلخ با تلخان یقین ملحق شود
کی دم باطل قرین حق شود.؟ |
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی |
یارب این آتش که بر جان من است
سرد کن آن سان که کردی بر خلیل |
لمع البرق من الطور و انست به
فلعلی لک آت بشهاب قبس |
سیر نمی شوم ز تو ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من |
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی |
یـاد یـاران قدیـمم نرود از دل تنـگ
چون هوای چمن از یاد اسیران قفس |
سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش و امن خاطر و کنج قلندری ل |
ل دیگه چیه؟؟:rolleyes:
یک قصه بیش نیست سخن عشق واین عجب از هــر زبـان کـه میـشنوم نـامکـرر اســت |
تا نه تاریک بود سایه انبوه درخت
زیر هر برگ چراغی بنهد از گلنار |
روزگاریست که مارا نگران میداری
مخلصان را نه به وضع دگران میداری |
یکی درد و یکی درمون پسنده
یکی وصل و یکی هجرون پسنده |
همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست
از سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست |
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است*****همواره مرا کوي خرابات مقام است
از ننگ چه گويي که مرا نام ز ننگ است****وز نام چه پرسي که مرا ننگ ز نام است |
تا تو رفتی ز کنارم بنظرها خوارم
بشکند قیمت خاتم چو نگین برخیزد |
دوش دیدم به فغان بلبل بی بال و پری
کزفغانش به دل و جان من آمد شرری |
یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند
ببرد زود به جانداری خود پادشهش |
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو |
واعظان کاين جلوه در محراب و منبر مي کنند
چون به خلوت مي روند آن کار ديگر مي کنند |
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش |
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است |
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک |
که مقیم خانه بودندی بزان
بهر دوشیدن برای وقت خوان |
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش |
شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هردم آید غمی از نو به مبارکبادم |
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش |
شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او
در همه شهنامه ها شد داستان انجمن |
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک |
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی |
یار اگر یاری کند یا طالع اید سازگار
می توان تاوان عمر رفته جست از روزگار |
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمنزارش همی گردد چمان ابرو |
رسید باد صبا غنچه در هوا داری
ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن |
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه عاق هنری بهتر از این |
دیر رسیدم رزیتا حقمو خورد حالا یکی دیگه
ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی طمع مدار که کار دگر توانی کرد |
یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟
|
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی |
دست هایم را بگیر .....
پاییز فصل دلتنگی های من است ببین چگونه برگ برگ فرو می ریزم ، می شکنم دست هایم را بگیر مگذار ، اینگونه تنهایم مگذار بی تو حیاط کوچک خانه انار ندارد |
دفع مده دفع مده من نروم تا نخورم
عشوه مده عشوه مده عشوه مستان نخرم... |
در حق من لبت این لطف که می فرماید
سخت خواب است ولیکن قدری بهتر از این |
اکنون ساعت 11:15 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)