ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را |
نقل قول:
آيينه سکندر جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا |
ببخشید باز حواسم نبود اشتباه کردم
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را |
اينش سزا نبود دل حق گزار من
کز غمگسار خود سخن ناسزا شنيد |
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را |
آن خوش خبر کجاست که اين فتح مژده داد
تا جان فشانمش چو زر و سيم در قدم |
محرم راز دل شیدای خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را |
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببين که جام زجاجی چه طرفهاش بشکست |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
اين خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وين دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
اگر تو زخم زنی به که ديگری مرهم
و گر تو زهر دهی به که ديگری ترياک |
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما |
ای کاش که بخت سازگاری کردی
با جور زمانه یار یاری کردی |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد |
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن که این مفرح یاقوت در خزانه توست |
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگير نبود |
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد صد نامه فرستادم و آن شاه سواران پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد |
دختری شبگرد تند تلخ گلرنگ است و مست
گر بیابیدش به سوی خانهٔ حافظ برید |
دي گله اي ز طره اش كردم و از سر فسوس
گفت كه اين سياه كج گوش به ما نمي كند |
در سینه دلش ز نازکی بتوان دید
مانندهٔ سنگ خاره در آب زلال |
لب لعل و خط مشكين چو آنش هست و اينش هست
بنازم دلبر خود را كه حسنش آن و اين دارد |
در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل
بربست مشاطهوار پیرایهٔ گل |
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سينههای کباب |
باز أي و دل تنك مرا مونس جان باش
وين سوخته را محرم اسرار نهان باش{پپوله} |
شب صحبت غنيمت دان که بعد از روزگار ما
بسي گردش كند گردون بسي ليل و نهار آرد |
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد |
در ميخانه ببستند خدايا مپسند
که در خانه تزوير و ريا بگشايند |
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز |
ز غمزه بر دل ريشم چه تير ها که گشادی
ز غصه بر سر کويت چه بارها که کشيدم |
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا |
ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی |
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان |
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفايی دارد |
دستارچهای پیشکشش کردم گفت
وصلم طلبی زهی خیالی که توراست |
تو را ز کنگره عرش میزنند صفير
ندانمت که در اين دامگه چه افتادست |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
اول به وفا می وصالم درداد
چون مست شدم جام جفا را سرداد |
دوش باد از سر كويش به گلستان بگذشت
اي گل اين چاك گريبان تو بي چيزي نيست |
اکنون ساعت 08:35 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)