دل و دینم دل و دینم ببرده ست
برو دوشش برودوشش برو دوش |
شمهای از داستان عشق شورانگیز ماست این حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کردهاند |
دوای درد بی درمان تویی تو
همه وصل و همه هجران تویی تو |
ور در خور وصال نیم مرهمی فرست از درد خویشتن، که دلافگار ماندهام |
من گدا هوس سرو قامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود |
در راه باز ماندهام، ار یار دیدمی با او بگفتمی که: من از یار ماندهام |
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود |
ما را رها کنید در این رنج بی حساب
با سینه ای شرحه شرحه و با دلی کباب |
بیمار پرسش از تو نیاید، به درد گو: تا باز پرسدم، که جگرخوار ماندهام |
ما نوشتیم و گریستیم
ما خنده کنان به رقص بر خاستیم ما نعره زنان از سر جان گذشتیم |
اکنون ساعت 08:19 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)