ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نيکی به جای ياران فرصت شمار يارا |
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بين که چون همیسپرم |
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین زد |
در کار گلاب و گل حکم ازلی اين بود
کاين شاهد بازاری وان پرده نشين باشد |
در خم زلف تو آویخت دل از چاه ز نخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد که منم بر در میخانه مقیمم |
می خواه و گل افشان کن از دهر چه می جویی
این گفت سحرگه گاه بلبل بو چه می گویی |
یک نعره ی مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد |
اکنون ساعت 10:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)