وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به |
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب |
برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت |
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت |
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ارزد |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تو خود وصال دگر بودی ای نـسیم وصال
خـطا نـگر کـه دل امید در وفای تو بست |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم |
اکنون ساعت 08:35 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)