افسانه بود معنی دیدار، که دادند
در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ |
چون می روشن در آبگینه صافی
خوی جمیل از جمال روی تو پیدا |
ای نامه که میروی به سویش! از جانب من ببوس رویش |
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه ان می کند که بتوان گفت |
ترسم آخر کندت عاشق و مفتون رقیب
فلک این نوع که بر رغم من محزون است |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر خاک در میخانه به رخساره نروفت |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم فرخی یزدی با تشکر فریبا |
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست |
تا چه کند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد |
اکنون ساعت 08:57 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)