تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
دل سودازده از غصه دو نيم افتادست |
در یکی گفته میسر آن بود
که حیات دل غذای جان بود |
ماييم و هواي روي شاهنشاهي در آب حيات عشق او چون ماهي |
پس ببین کین مسخ کردن چون بود
پیش آن مسخ این به غایت دون بود |
از غايت لطف آنچنان خوشخوارست كز وي دو هزار من تواني خوردن |
از سبب سوزیش من سوداییم
در خیالاتش چو سوفسطاییم |
من بنده آن دو لعل سيراب توام عالم همه زان سبب بخونم تشنه |
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل |
برو خرقه گرو كن در خرابات چو سالوسان چرا ور ژنده باشي |
دل روشن من چو برگشت ازوی
سوی تخت شاه جهان کرد روی |
اي ماه اگر چه روشن و پر نوري از روشني روي بت حق دوري |
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح |
در عشق موافقت بود چون جاني در مذهب هر ظريف معني داني |
معني آب زندگي و روضه ارم
جز طرف جويبار و مي خوشگوار چيست |
راز درون پرده چه داند فلک خموش
اي مدعي نزاع تو با پرده دار چيست |
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت |
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاست مشكل نشيند |
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت |
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی |
اشک خونين بنمودم به طبيبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوايی دارد |
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما |
طبيب عشق منم باده ده که اين معجون
فراغت آرد و انديشه خطا ببرد |
تيري که زدي بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه انديشه کند راي صوابت |
نقل قول:
فرشید عزیز می بایست صبر کنی تا جواب بدن بعد جواب بدی عزیز دل از زخم سر غمزه خونخوار تو من خندان ميرم چو گل ز ديدار تو من |
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد |
از قضا آيينه ي چيني شكست
خوب شد اسباب خودبيني شكست |
سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند |
بر ظلمت شب خيمه مهتاب زدي مي خفت خرد بر رخ او آب زدي |
ز یاقوت سرخست چرخ کبود
نه از آب و گرد و نه از باد و دود |
عجب سروي عجب ماهي عجب ياقوت مرجاني عجب عقلي عجب عشقي عجب جسمي عجب جاني |
دست بگشاد و کنارانش گرفت
همچو عشق اندر دل و جانش گرفت |
بگشاد دهانرا كه بگويد خبري از غايت غيرت تو نگذاشتمش |
عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده
بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست |
فاني شدم و بريد اجزاي تنم ميچرخ كه بر چرخ بد اول وطنم |
مشق اول عشق بود و مشق دوم شد فراق
بعد از اين درسي نگيرم غير درد اشتياق |
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را |
آخر ز فراق دود آهي كردي زان آه بسوي خويش راهي كردي |
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را |
گفتم كه مرا تا به قيامت جفتي گو آن سخني كه وقت مستي گفتي |
دریغ آن کمربند و آن گردگاه
دریغ آن کیی برز و بالای شاه |
اکنون ساعت 03:42 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)